این فاطمیّه باز املاء می نویسم

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

 

اشعار فاطمیه
 
املای فاطمیه
 
این فاطمیه باز املاء می نویسم
هی اشک می ریزم و زهرا می نویسم
 
با اشکهایم برکتیبه های هیئت
ازخاطرات تلخ مولا می نویسم
 
ازخاطراتی که علی راپیر کرده
خیلی دلم می سوزد ؛ اما می نویسم
 
از صورتی مجروح و دستی روی پهلو
از مرگ یک بانو معما می نویسم
 
دیوارهای کوچه هاشرمنده هستند
وقتی که کابوس حسن را می نویسم
 
من می نویسم روی سینه وای مادر
من می نویسم یک مدینه وای مادر
 
وقتی که چشمان مدینه خواب می شد
مادر میان زخم بستر آب می شد
 
هربار با کوچکترین پهلو به پهلو
بسترپُر از دریایی ازخوناب می شد
 
هربار چشمش سوی نوزادی می افتاد
دربین بغضی بی امان بیتاب می شد
 
هربار که سوی حسینش خیره می شد
ازاشکهایش گونه ها سیراب می شد
 
باناله ها یش گندمُ دستاس می سوخت
این چندماهه داشت کم کم یاس می سوخت
 
زخمی ترین ریحانه تاریخ اگر شد
بانو به جرم عشق پشت در سپرشد
 
هی دست می زد پشت دستُ گریه می کرد
می گفت حیدر هرچه شد در پشت در شد
 
شهر مدینه آنقدر فکرخودش بود
اصلا نمی فهمید شامش کی سحرشد
 
وقتی عدو بر سینه ی در با لگد زد
باخنده اش می گفت دیدی بی پسرشد
 
وقتی صدای ناله ازپشت در آمد
ضرب فشار سوی آن در بیشترشد
 
پیراهنش راکه به دست زینبش دید
می گفت واویلا،خدایا دردسرشد
 
آن بانویی که مثل دریابی کران بود
خیلی جوان اما چرا قامت کمان بود؟
 
مهدی نظری