اهل سنت براى اينكه ازدواج عمر و امّكلثوم را ثابت كنند، روايات ساختگى فراوانى را نقل كردهاند كه از شنيدن و خواندن آنها عرق شرم از پيشانى هر مسلمان با غيرتى جارى مىشود.
ما از اهل سنت مىپرسيم: اثبات حسن روابط به چه قيمتى؟ آيا اين قدر ارزش دارد كه چنين رواياتى جعل و چنين تعابير زشت و زنندهاى مطرح كنند؟
اهل سنت با مطرح كردن اين روايات هم به رسول خدا و امير مؤمنان عليهما السلام اهانت كردهاند و هم آبروى خليفه دوم را ريختهاند.
ازدواج امّكلثوم با عمر عوارضى دارد كه كمترين عارضه آن خيانت به ناموس رسول خدا توسط خليفه دوم است، آيا اهل سنت اين عوارض را مىپذيرند؟
عمر ساق ام كلثوم را برهنه كرده به آن نگاه كرد:
ابن حجر عسقلانى كه يكى از استوانههاى علمى اهل سنت و حافظ علي الاطلاق آنها است، در كتاب تلخيص الحبير و الاصابة و بسيار ديگر از بزرگان اهل سنت، اين جملات توهينآميز را نقل كردهاند:
عن مُحَمَّدِ بن عَلِيِّ بن الْحَنَفِيَّةِ أَنَّ عُمَرَ خَطَبَ إلَى عَلِيٍّ
ابْنَتَهُ أُمَّ كُلْثُومٍ فذكر له صِغَرَهَا فقال أَبْعَثُ بها إلَيْك فَإِنْ
رَضِيت فَهِيَ امْرَأَتُك فَأَرْسَلَ بها إلَيْهِ فَكَشَفَ عن سَاقِهَا
فقالت لَوْلَا أَنَّك أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ لَصَكَكْت عَيْنَك وَهَذَا يُشْكَلُ
على من قال إنَّهُ لَا يَنْظُرُ غير الْوَجْهِ وَالْكَفَّيْنِ
از محمد بن علي روايت شده است كه عمر امّكلثوم را از علي (عليه السلام) خواستگارى كرد، امام خردسال بودن او را يادآورى كرد. امام علي عليه السلام فرمود: من امّكلثوم را به نزد تو مىفرستم، اگر خوشت آمد، او را به همسرى خود انتخاب كن. امام عليه السلام امّكلثوم را نزد عمر فرستاد، عمر ساق پاى امّكلثوم را برهنه كرد! امّكلثوم فرمود: اگر خليفه نبودى چشمت را كور مىكردم!
الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 6، ص 163، ح10352، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ؛
الخراساني، سعيد بن منصور (متوفاي227هـ)، سنن سعيد بن منصور، ج 1، ص 173، ح1011، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: الدار السلفية - الهند، الطبعة: الأولى، 1403هـ ـ 1982م .
القرطبي، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (متوفاي463 هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 4، ص 1955، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.
الانصاري التلمساني، محمد بن أبي بكر المعروف بالبري (متوفاي644هـ) الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة، ج 1، ص 260؛
ابن قدامة المقدسي، بد الرحمن بن محمد (متوفاي682هـ)، الشرح الكبير، ج 7، ص 343؛
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) تلخيص الحبير في أحاديث الرافعي الكبير، ج 3، ص 147، تحقيق السيد عبدالله هاشم اليماني المدني، ناشر: - المدينة المنورة – 1384هـ – 1964م؛
الإصابة في تمييز الصحابة، ج 8، ص 293، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992؛
السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 14، ص 265؛
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي 1255هـ)، نيل الأوطار من أحاديث سيد الأخيار شرح منتقى الأخبار، ج 6، ص 240، ناشر: دار الجيل، بيروت – 1973.
عمر ساق ام كلثوم را برهنه، لمس كرد!
و نيز ذهبى يكى ديگر از استوانههاى علمى اهل سنت در سير أعلام النبلاء و بسيار ديگر از بزرگان اهل سنت، اين توهين را به صورت ديگرى نقل كردهاند:
قال عمر لعلي: زوجنيها أبا حسن، فإني أرصُدُ من كرامتها مالا يرصد أحد، قال: فأنا أبعثها إليك، فإن رضيتها، فقد زَوَّجْتُكها، يعتل بصغرها، قال: فبعثها إليه ببُرْدٍ، وقال لها: قولي له: هذا البرد الذي قلت لك، فقالت له ذلك. فقال: قولي له: قد رضيت رضي الله عنك، ووضع يده على ساقها، فكشفها، فقالت: أتفعل هذا؟ لولا أنك أمير المؤمنين، لكسرت أنفك، ثم مضت إلى أبيها، فأخبرته وقالت: بعثتني إلى شيخ سوء!.
عمر به علي ( عليه السلام ) گفت: امّكلثوم را به همسرى من در بياور، من مىخواهم به وسيله اين ازدواج به كرامتى برسم كه احدى نرسيده است. امام گفت: من او را نزد تو مىفرستم، اگر رضايتش را جلب كردى، او را به عقدت درمىآورم ـ گر چه امّكلثوم به خاطر خردسال بودن بهانه آورد ـ امام (عليه السلام) امّكلثوم را به همراه پارچهاى نزد عمر فرستاد و به او گفت: از جانب من به عمر بگو، اين پارچهاى است كه به تو گفته بودم، امّكلثوم نيز سخن امام را به عمر رساند. عمر گفت: به پدرت از جانب من بگو، من راضى شدم خدا از تو راضى باشد. سپس عمر دستش را بر ساق امّكلثوم نهاد و آن را برهنه كرد. امّكلثوم گفت: چرا چنين مىكنى؟ اگر خليفه نبودى، دماغت را مىشكستم. سپس نزد پدرش رفت و او را از عمل عمر خبردار كرد و گفت: مرا به نزد پير مرد بدى فرستادى.
الزبيري، أبو عبد الله المصعب بن عبد الله بن المصعب (متوفاي236هـ)، نسب قريش، ج 10، ص 349، ناشر: دار المعارف تحقيق: ليفي بروفسال، القاهرة؛
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 19، ص 483، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1995؛
ابن الجوزي، أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي 597 هـ)، المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، ج 4، ص 237، ناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1358؛
ابن حمدون، محمد بن الحسن بن محمد بن علي (متوفاي608هـ)، التذكرة الحمدونية، ج 9، ص 309، تحقيق: إحسان عباس، بكر عباس، ناشر: دار صادر - بيروت،، الطبعة: الأولى، 1996م؛
الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 7، ص 425، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م؛
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 4، ص 138، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م؛
سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 501، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ؛
الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي764هـ)، الوافي بالوفيات، ج 24، ص 272، تحقيق أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى، ناشر: دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م؛
العيني، بدر الدين محمود بن أحمد (متوفاي 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 14، ص 168، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت؛
الصفوري، عبد الرحمن بن عبد السلام بن عبد الرحمن بن عثمان (متوفاي894 هـ)، نزهة المجالس ومنتخب النفائس، ج 2، ص 438، تحقيق: عبد الرحيم مارديني، ناشر: دار المحبة - دار آية - بيروت - دمشق - 2001 / 2002م.
آرايش ام كلثوم توسط امير مومنان پيش از ازدواج، و لمس ساق و بوسيدن او توسط عمر!
همچنين خطيب بغدادى در كتاب تاريخ بغداد تعابير بسيار زشتتر و زنندهترى نقل كرده است:
فقام على فأمر بابنته من فاطمة فزينت ثم بعث بها إلى أمير المؤمنين عمر فلما رآها قام إليها فأخذ بساقها وقال قولي لأبيك قد رضيت قد رضيت قد رضيت فلما جاءت الجارية إلى أبيها قال لها ما قال لك أمير المؤمنين قالت دعاني وقبلني فلما قمت اخذ بساقي وقال قولي لأبيك قد رضيت فأنكحها إياه.
علي (عليه السلام) دخترش را آرايش كرد و نزد عمر فرستاد، عمر هنگامى كه او را ديد، به سوى او آمد و ساق پاى او را گرفت و به او گفت: به پدرت بگو، راضى شدم، راضى شدم، راضى شدم. و امّكلثوم نزد پدرش آمد، امام از او پرسيد: عمر به تو چه گفت: امّكلثوم عرض كرد: مرا صدا زد، و بوسيد!، هنگامى كه بلند شدم، ساق پايم را گرفت! گفت: از جانب من به پدرت بگو، راضى شدم.
البغدادي، أحمد بن علي أبو بكر الخطيب (متوفاي463هـ)، تاريخ بغداد، ج 6، ص 182، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.
كشف ساق توسط عمر، مصدر تشريع براي پيروان او:
از آن جايى كه خلفاى سه گانه خود را خليفه و جانشين مطلق رسول خدا صلى الله عليه وآله مىدانستند، تمام مقامات و اختيارات آن حضرت را نيز براى خود قائل بودند؛ از جمله اين كه خود مصدر تشريع مىدانستند. بدعتها و انحرافهاى كه از آنها به صورت گسترده در كتابهاى اهل سنت نقل شده، بهترين شاهد براى اثبات اين مطلب است.
خلفا ديده بودند كه رسول خدا، تعداد ركعات نماز، نحوه خواندن آن، مقدار زكات و... را تعيين مىكند؛ فكر كردند كه آنها نيز مىتوانند تغييراتى را در احكام شرعى به وجود بياورند. حذف «حى علي خير العمل» و اضافه كردن «الصلاة خير من النوم» در اذان، تغييرات گسترده در نماز، حج، زكات و... از يادگاريهاى 25 ساله حكومت خلفاى سهگانه است.
با تبليغاتى كه آنها انجام داده بودند، مردم نيز با همين ديد به خلفا مىنگريستند؛ تا جايى كه سنت شيخين را در كنار كتاب خدا و سنت رسول خدا صلى الله عليه وآله معتبر و رعايت آن را براى همگان لازم مىدانستند.
از جمله كارهايى كه اهل سنت آن را به عمر نسبت داده و پيروان او همين عمل را مصدر تشريع قرار داده و عين همان و حتى به مراتب زشتتر از آن را مرتكب شدند، قضيه كشف ساق بود.
طبق روايات اهل سنت، عبد الله، پسر خليفه از كسانى بود كه از همين عمل پدرش تقليد كرد و كشف ساق دختران و كنيزكان را پيش از محرميت حق خود مىدانست.
عبد الرزاق صنعانى، در كتاب معتبر المصنف مىنويسد:
13200 عبد الرزاق عن عبد الله بن عمر عن نافع عن بن عمر ومعمر عن أيوب عن نافع عن بن عمر كان إذا اراد أن يشتري جارية فراضاهم على ثمن وضع يده على عجزها وينظر إلى ساقيها وقبلها يعني بطنها.
از ابن عمر روايت شده است كه هر زمان مى خواست كنيزى بخرد، هنگامى كه صحبت در باره قيمت را با صاحب كنيز تمام مىكرد، دست بر باسن كنيز گذاشته و به ساق و فرج او نگاه مى كرد؛ مقصود از فرج در اين روايت شكم است!!!
قُبُل در زبان عربى معناى مشخصى دارد؛ اما اين كه چرا در اين روايت «بطن» معنا شده است، بايد ريشه آن را در تعصب و جانبدارى كوركورانه پيروان خليفه از فرزند عمر جستجو كرد.
و در روايت ديگر مىنويسد:
13202 عبد الرزاق عن معمر عن عمرو بن دينار عن مجاهد قال مر بن عمر على قوم يبتاعون جارية فلما رأوه وهم يقلبونها أمسكوا عن ذلك فجاءهم بن عمر فكشف عن ساقها ثم دفع في صدرها وقال اشتروا قال معمر وأخبرني بن أبي نجيح عن مجاهد قال وضع بن عمر يده بين ثدييها ثم هزها.
ابن عمر، بر گروهى گذشت كه كنيزى را مى فروختند؛ هنگامى كه او را ديدند، دست از بررسى اعضاى بدن كنيز برداشتند! ابن عمر به نزد آنها آمده و ساق او را برهنه كرده و سپس با دست به سينه او زده و گفت: او را بخريد.
همچنين روايت شده است كه ابن عمر دست خود را بين سينه هاى او گذاشته و سپس تكان داد!!
و در ادامه مىنويسد:
13205 عبد الرزاق عن بن جريج عن نافع أن بن عمر كان يكشف عن ظهرها وبطنها وساقها ويضع يده على عجزها.
از ابن عمر روايت شده است كه او پشت و شكم و ساق كنيز را برهنه كرده و دست بر باسن او مى گذاشت!
الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 7، ص 286، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.
اين عمل كه اهل سنت به خليفه نسبت دادند، پس از او به عنوان سنتى قابل احترام در ميان پيروانش درآمده و اجراى آن را براى خود لازم مىدانستند. بُسر بن أبى ارطاة، جنايتكار مشهور تاريخ از كسانى است كه به دستور معاويه همين عمل را در حق زنان مسلمان تكرار كرد.
ابن عبد البر در كتاب الإستيعاب مىنويسد:
عن أبي ارباب وصاحب له أنهما سمعا أبا ذر رضى الله عنه يدعو و يتعوذ في صلاة صلاها أطال قيامها وركوعها وسجودها قال فسألناه مم تعوذت وفيم دعوت فقال تعوذت بالله من يوم البلاء ويوم العورة فقلنا وما ذاك قال أما يوم البلاء فتلتقي فتيان من المسلمين فيقتل بعضهم بعضا.
وأما يوم العورة فإن نساء من المسلمات ليسبين فيكشف عن سوقهن فأيتهن كانمت أعظم ساقا اشتريت على عظم ساقها فدعوت الله ألا يدركني هذا الزمان ولعلكما تدركانه قال فقتل عثمان ثم ارسل معاوية بسر بن ارطاة إلى اليمن فسبى نساء مسلمات فأقمن في السوق.
از ابوارباب و دوست او روايت شده است كه از ابوذر شنيدند كه در دعا كرده و در نماز قيام و ركوع و سجود خويش را طولانى كرد و در آن به خدا پناه مى برد!
از او پرسيديم كه از چه چيزى به خدا پناه مى بري؟ پاسخ داد از روز بلا و روز عورت!
گفتيم اين دو روز چه روزهايى است؟ در پاسخ گفت: روز بلا، روزى است كه دو گروه از مسلمانان با يكديگر جنگيده، بعضى از آنان بعضى ديگر را مى كشند.
و روز عورت روزى است كه زنان مسلمان را اسير كرده در بازار ساق هاى آنان را برهنه مى كنند؛ و هر كدام را كه ساق درشتترى داشت، مى خرند. از خدا خواستم كه آن زمان را نبينم اما شايد شما آن زمان را ببينيد.
چيزى نگذشت كه عثمان كشته شد و معاويه بسر بن ارطاة را به يمن فرستاده و زنان مسلمان را اسير كرده به بازار آوردند!
القرطبي، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (متوفاي463 هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 1، ص 161، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.
هنگامى كه اهل سنت چنين روايتى را نقل مىكنند كه جانشين رسول خدا، حرمت ناموس رسول خدا را رعايت نمىكند و ساق او را برهنه مىكند، از عبد الله بن عمر و يا بُسر بن أبى ارطاة چه انتظارى مىتوان داشت!!!. به قول سعدى:
اگر ز باغ رعيت ملك خورد سيبي
برآورند غلامان او درخت از بيخ
عالمان اهل سنت، همين عمل را مصدر تشريع قرار داده و استحباب نگاه كردن به بدن زن پيش از ازدواج را استفاده كردهاند.
محمد بن اسماعيل صنعانى در سبل السلام مىنويسد:
دلت الأحاديث على أنه يندب تقديم النظر إلى من يريد نكاحها وهو قول جماهير العلماء والنظر إلى الوجه والكفين لأنه يستدل بالوجه على الجمال أو ضده والكفين على خصوبة البدن أو عدمها.
وقال الأوزاعي ينظر إلى مواضع اللحم. وقال داود ينظر إلى جميع بدنها. والحديث مطلق فينظر إلى ما يحصل له المقصود بالنظر إليه ويدل عليه فهم الصحابة لذلك ما رواه عبد الرزاق وسعيد بن منصور أن عمر كشف عن ساق أم كلثوم بنت علي.
روايات دلالت مى كند كه مستحب است به بدن كسى كه مى خواهد با او ازدواج كند، نگاه كند! اين نظر همه علما است.
اما اين نگاه به صورت و دست و پا تا مچ است؛ زيرا صورت علامت زيبايى و دست و پا تا مچ، نشاندهنده سلامت بدن يا عدم آن است.
اوزاعى گفته است به هر جايى كه گوشت مى آورد مى توان نگاه كرد! و داوود گفته است مى توان به همه بدن نگاه كرد!
روايت مطلق است، پس مى توان به هر جايى كه مقصود او را از ازدواج برآورده مى كند، نگاه كند!
دليل بر اين مطلب فهم صحابه است، و يكى از اين موارد، روايتى است كه عبدالرزاق و سعيد بن منصور روايت كردهاند كه عمر ساق امّكلثوم دختر علي را برهنه كرد!
الصنعاني الأمير، محمد بن إسماعيل (متوفاي852هـ)، سبل السلام شرح بلوغ المرام من أدلة الأحكام، ج 3، ص 113، تحقيق: محمد عبد العزيز الخولي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1379هـ.
دیدگاهها
شما که اونجا نبودید
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا