درد، تمام وجود خدیجه را دربرگرفته است. آن چه بر درد او می افزاید، زخم زبانهایی است که زنان قریش در پاسخ او، بر او وارد آورده اند. حالا مادر اسلام، زیر سقف خانه، تنها و بی سامان نشسته و از درد به خود می پیچد. نمیداند کدام درد بر او سخت تر آمده است. این درد، یا درد سرزنش های مردم؟!
خدیجه، هنوز هم ناباورانه به چهار افق لایزال که در آسمان اتاقش حلول کرده اند، خیره مانده است. نه نای تکلمی دارد و نه توان پاسخی! ساره، مقابل او زانو میزند. آسیه در سمت چپ، مریم سمت راست و کلثوم، پشت سر خدیجه می نشینند. لحظه های غریبی است. هیچکس نمیداند در این ثانیه های مرموز، چه سرنوشتی برای این زمین نیم مرده، در حال تکوین است. هیچ کس نمیداند؛ چون درک این میلاد عظیم در اندیشه مخلوقات نمیگنجد.
منبع : مجله اشارات ، تیر 1386 ، شماره 98
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا