باب نادر در آن ذكرى از علم غيب است

(زمان خواندن: 11 - 21 دقیقه)

بَابٌ نَادِرٌ فِيهِ ذِكْرُ الْغَيْبِ‏
1- عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُعَمّرِ بْنِ خَلّادٍ قَالَ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ ع رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ فَقَالَ لَهُ أَ تَعْلَمُونَ الْغَيْبَ فَقَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنّا فَلَا نَعْلَمُ وَ قَالَ سِرّ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ أَسَرّهُ إِلَى جَبْرَئِيلَ ع وَ أَسَرّهُ جَبْرَئِيلُ إِلَى مُحَمّدٍ ص وَ أَسَرّهُ مُحَمّدٌ إِلَى مَنْ شَاءَ اللّهُ‏
اصول كافى جلد 1 صفحه: 376 رواية: 1
1- معمر بن خلاد گويد: مردى از اهل فارس به حضرت ابوالحسن عليه السلام عرض كرد: شما علم غيب می دانيد؟ امام فرمود، حضرت ابوجعفر عليه السلام فرمود: چون علم الهى براى ما گشوده شود بدانيم و چون از ما گرفته شود ندانيم، علم راز خداى عزوجل است كه آن را با جبرئيل عليه السلام در ميان گذارد و جبرئيل آن را به محمد صلى الله عليه و آله به راز گويد و محمد به هر كه خواهد (از امامان عليه السلام) به راز گويد.
شرح :
مجلسى (ره) گويد: علمى كه براى ائمه گشوده و گرفته می شود غير از امور دينى و مطالبى است كه مردم از امام می پرسند زيرا امام احكام دينى و سؤالات مورد احتياج مردم را هميشه می داند، چنان چه در حديث است كه: ممكن نيست از امام چيزى بپرسند و او گويد: نمی دانم، پس مقصود علوم ديگری است غير از احتياجات مردم (كه ما نمی دانيم و نبايد هم بدانيم زيرا آن ها راز است و مخصوص به امام) و همين علوم است كه در هر شبانه روز و شب هاى قدر و جمعه براى امام حاصل می شود.


2- مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ سَدِيرٍ الصّيْرَفِيّ قَالَ سَمِعْتُ حُمْرَانَ بْنَ أَعْيَنَ يَسْأَلُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ بَدِيعُ السّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنّ اللّهَ عَزّ وَ جَلّ ابْتَدَعَ الْأَشْيَاءَ كُلّهَا بِعِلْمِهِ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ كَانَ قَبْلَهُ فَابْتَدَعَ السّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَ لَمْ يَكُنْ قَبْلَهُنّ سَمَاوَاتٌ وَ لَا أَرَضُونَ أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ تَعَالَى وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ أَ رَأَيْتَ قَوْلَهُ جَلّ ذِكْرُهُ عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِلّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ وَ كَانَ وَ اللّهِ مُحَمّدٌ مِمّنِ ارْتَضَاهُ وَ أَمّا قَوْلُهُ عالِمُ الْغَيْبِ فَإِنّ اللّهَ عَزّ وَ جَلّ عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ فِيمَا يَقْدِرُ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ يَقْضِيهِ فِي عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ يُفْضِيَهُ إِلَى الْمَلَائِكَةِ فَذَلِكَ يَا حُمْرَانُ عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ إِلَيْهِ فِيهِ الْمَشِيئَةُ فَيَقْضِيهِ إِذَا أَرَادَ وَ يَبْدُو لَهُ فِيهِ فَلَا يُمْضِيهِ فَأَمّا الْعِلْمُ الّذِي يُقَدّرُهُ اللّهُ عَزّ وَ جَلّ فَيَقْضِيهِ وَ يُمْضِيهِ فَهُوَ الْعِلْمُ الّذِي انْتَهَى‏ إِلَى رَسُولِ اللّهِ ص ثُمّ إِلَيْنَا
اصول كافى جلد 1 صفحه: 377 رواية: 2
2- سيد صيرفى گويد: شنيدم كه حمران بن اعين از امام باقر عليه ‏السلام راجع به قول خداى عزوجل (101 سوره 6) (خدا ايجاد كننده آسمان ها و زمين است) مى ‏پرسيد: امام فرمود: خداى عزوجل همه چيز را با علمش ايجاد كرد، بدون آن كه نمونه قبلى داشته باشد، آسمان ها و زمين ها را آفريد در صورتی كه پيش از آن آسمان و زمين نبود، مگر نمى ‏شنوى گفتار خودش را (7 سوره 11) (و عرش خدا روى آب بود) (پس اگر آسمان و زمين می بود، عرش خدا روى آب ها قرار می گرفت) حمران عرض كرد: بفرمایيد معنى گفتار خداى جل ذكره را (27 سوره 72) (خدا غيب می داند و كسى را بر علم غيب خود آگاه نكند) امام عليه السلام (دنبال آيه را) فرمود: (مگر پيغمبرى كه مورد پسند او باشد) به خدا كه محمد از پسنديدگان او بود و اما اين كه فرمايد: (خدا غيب مى ‏داند) همانا خداى عزوجل عالم است به آن چه از خلقش غايب است نسبت به آن چه در علمش تقدير می كند و حكم مى ‏دهند پيش از آن كه آن را بيافريند و فرشتگانش اضافه كند، اى حمران! اين علم نزد او نگه داشته است و نسبت به آن مشيت دارد، هرگاه بخواهد طبق آن حكم دهد (و آن را به مورد اجرا گذارد) و گاهى نسبت به آن بدا حاصل شود و به مورد اجرايش نگذارد: و اما علمى كه خداى عزوجل آن را نقدير و حكم و امضاء فرموده علمی است كه اولا پيغمبر صلى الله عليه و آله و سپس به ما رسيده است.
شرح :
چنان چه در باب بدا گفتيم، علمى كه در آن بدا حاصل مي شود، مختص به ذات خداي تعالى ‏است. و هيچ كس از آن اطلاع ندارد. آن چه به فكر قاصر ما رسيده در ضمن مثالى بيان می كنيم تنها خدا و حجت هاى او عالمند به آن چه می گويند.
خداى متعال عمر بنده ‏اى را پنجاه سال مقدر می كند و به توسط پيغمبران و امامان عليهم السلام دستور مى‏ دهد كه هرگاه شخصى صله رحم كند، عمرش زياد می شود و آن بنده صله رحم می كند و عمرش به شصت سال بالا می رود، در اينجا می گویيم اگر خدا بخواهد به پيغمبر و امام اطلاع می دهد كه عمر آن بنده پنجاه سال مقدر شده است ولى نسبت به اين كه آن بنده صله رحم می كند و عمرش به شصت می رسد، تنها به ذات احديت اختصاص دارد و ديگرى از آن آگاه نيست. اما نسبت به امورى كه تقدير و امضاء شده و بدا در آن حاصل نشود تغيير نيابد و به پيغمبر و امامان (ص) اطلاع داده مى‏ شود، مانند عمر بنده ‏ای كه پنجاه سال معين شده و او هم صله رحم نمی كند و در پنجاه سالگى مى‏ ميرد.


3- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَبّادِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ كُنْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ يَحْيَى الْبَزّازُ وَ دَاوُدُ بْنُ كَثِيرٍ فِي مَجْلِسِ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع إِذْ خَرَجَ إِلَيْنَا وَ هُوَ مُغْضَبٌ فَلَمّا أَخَذَ مَجْلِسَهُ قَالَ يَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ يَزْعُمُونَ أَنّا نَعْلَمُ الْغَيْبَ مَا يَعْلَمُ الْغَيْبَ إِلّا اللّهُ عَزّ وَ جَلّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِيَتِي فُلَانَةَ فَهَرَبَتْ مِنّي فَمَا عَلِمْتُ فِي أَيّ بُيُوتِ الدّارِ هِيَ قَالَ سَدِيرٌ فَلَمّا أَنْ قَامَ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ صَارَ فِي مَنْزِلِهِ دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ مُيَسّرٌ وَ قُلْنَا لَهُ جُعِلْنَا فِدَاكَ سَمِعْنَاكَ وَ أَنْتَ تَقُولُ كَذَا وَ كَذَا فِي أَمْرِ جَارِيَتِكَ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ أَنّكَ تَعْلَمُ عِلْماً كَثِيراً وَ لَا نَنْسُبُكَ إِلَى عِلْمِ الْغَيْبِ قَالَ فَقَالَ يَا سَدِيرُ أَ لَمْ تَقْرَأِ الْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ قالَ الّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ قَرَأْتُهُ قَالَ فَهَلْ عَرَفْتَ الرّجُلَ وَ هَلْ عَلِمْتَ مَا كَانَ عِنْدَهُ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ قَالَ قُلْتُ أَخْبِرْنِي بِهِ قَالَ قَدْرُ قَطْرَةٍ مِنَ الْمَاءِ فِي الْبَحْرِ الْأَخْضَرِ فَمَا يَكُونُ ذَلِكَ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَقَلّ هَذَا فَقَالَ يَا سَدِيرُ مَا أَكْثَرَ هَذَا أَنْ يَنْسِبَهُ اللّهُ عَزّ وَ جَلّ إِلَى الْعِلْمِ الّذِي أُخْبِرُكَ بِهِ يَا سَدِيرُ فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ أَيْضاً قُلْ كَفى‏ بِاللّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ قَالَ قُلْتُ قَدْ قَرَأْتُهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ أَ فَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلّهُ أَفْهَمُ أَمْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ بَعْضُهُ قُلْتُ لَا بَلْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلّهُ قَالَ فَأَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللّهِ كُلّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللّهِ كُلّهُ عِنْدَنَا
اصول كافى جلد 1 صفحه: 378 رواية3
3- سدير گويد: من و ابوبصير و يحياى بزاز و داود بن كثير در مجلس نشسته بوديم كه امام صادق عليه السلام با حالت خشم وارد شد، چون در مسند خويش قرار گرفت فرمود: شگفتا از مردمى كه گمان می كنند ما غيب می دانيم!! كسى جز خداى عزوجل غيب نمی داند. من می خواستم فلان كنيزم را بزنم، او از من گريخت و من ندانستم كه در كدام اطاق منزل پنهان شده است.
سدير گويد: چون حضرت از مجلس برخاست و به منزلش رفت، من و ابوبصير و میسر، خدمتش رفتيم و عرض كرديم: قربانت گرديم، آن چه درباره كنيزت فرمودى، شنيدم و ما می دانيم كه شما علم زيادى داريد و علم غيب را به شما نسبت ندهيم(؟).
فرمود: اى سدير! مگر تو قرآن را نمی خوانى؟ عرض كردم: چرا، فرمود: در آن چه از كتاب خداى عزوجل‏ خوانده ‏اى؟ اين آيه (40 سوره 27) را ديده‏ اى؟ (مردمى كه به كتاب دانشى داشت: گفت: من آن را پيش از آن كه چشم به هم زنى نزد تو آورم) عرض كردم: قربانت گردم، اين آيه را خوانده ‏ام. فرمود: آن مرد را شناختى و فهميدى چه اندازه از علم كتاب نزد او بود؟ عرض كردم: شما به من خبر دهيد. فرمود: به اندازه يك قطره آب نسبت به درياى اخضر (بحر محيط) عرض كردم: قربانت گردم، چه كم!! فرمود: اى سدير! چه بسيار است آن مقدارى كه خداى عزوجل نسبت داده است به علمى كه اكنون به تو خبر می دهم (چه بسيار است آن مقدار براى كسی كه خداى عزوجل او را به علمى كه اكنون به تو خبر می دهم نسبت نداده است.)
اى سدير! باز در آن چه از كتاب خداى عزوجل خوانده‏ اى اين آيه (43 سوره 13) را ديده اى؟ (بگو (اى محمد) گواه بودن خدا و كسی كه علم كتاب نزد اوست ميان من و شما بس است) (كسی كه علم كتاب نزد اوست على و امامان از فرزندان او مى ‏باشند چنان چه در حديث 493 گذشت) عرض كردم: قربانت، اين آيه را هم خوانده‏ ام. فرمود: آيا كسی كه تمام علم كتاب را می داند آن گاه حضرت با دست اشاره به سينه‏ اش نمود و فرمود: به خدا تمام علم كتاب نزد ماست، به خدا تمام علم كتاب نزد ماست.
شرح :
عبارتى را كه ميان دو قلاب () ذكر نموديم، مطابق نسخه كتاب (بصائر الدرجات) است كه مرحوم مجلسى نقل مى ‏كند و آن را واضح تر مى ‏داند و به نظر ما هم چنان است و حاصل معنى اين است كه: خداى تعالى در يك آيه نسبت به آصف بن برخيا مى‏ فرمايد: او دانشى به كتاب داشت يعنى اندكى از علم كتاب را مى ‏دانست و در آيه ديگر نسبت به على بن ابيطالب مى‏ فرمايد: كسى كه علم كتاب را مى دانست يعنى على عليه السلام تمام علم كتاب را می دانست و معلوم است كه يازده فرزند على عليه السلام هم در علم مانند او هست، پس ايشان از آصف عالم تر و با فهم ترند و علم آصف نسبت به علم آن ها به اندازه يك قطره است نسبت به درياى محيط البته اين تعبير چنان چه در حديث 536 گفتيم براى بيان كثرت و قلت است نه براى تحديد حقيقى و چون سدير از كم بودن علم آصف تعجب كرد: امام عليه السلام فرمود: همان اندازه را هم نسبت به آصف بايد بسيار به حساب آورد در مقابل ما كه تمام علم كتاب را می دانيم.
و اما مناسبت جواب حضرت با سؤال سدير به يكى از دو وجه است:
1- با آن كه امام عليه السلام تمام علم كتاب را می داند و علمش نسبت به علم آصف مانند درياى محيط است نسبت به يك قطره، گاهى حكمت و مصلحت اقتضا مى ‏كند كه يك امر جزئى و كوچك را مانند بودن كنيز در اطاق نداند زيرا علم آن ها از طرف خداى تعالى افاضه می شود و هر چه را خدا به آن ها عطا فرمايد می دانند.
2- ممكن است در آن مجلس كه امام عليه السلام خشمگين بود، كسانى بوده ‏اند كه بايد از آن ها تقيه كرد يا شيعيان ضعيف العقلى بوده ‏اند كه به امام نسبت الوهيت و خدایى مى‏ داده ‏اند. امام عليه السلام در برابر آن ها فرمود: من نمى‏ دانم كنيزم در كدام اطاق است و منظورش اين بود كه از روى اسباب ظاهر و از آن نظر كه من هم مانند شما بشرى هستم و با قطع نظر از علم امامتم اين موضوع را نمى ‏دانم ولى اكنون كه در مجلس خصوصى هستيم به شما كه اصحاب خاص من هستيد، مى‏ گويم: من همه علم كتاب را می دانم و معلوم است كه اين وجه واضح تر و بهتر است، زيرا همان عوض شدن مجلس بهترين دليل گفتار ماست، علاوه بر آن كه با اخبار ديگر هم مناسب است ما اين مطلب را در حديث بعد توضيح بيشترى مى‏ دهيم.


4- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ‏ٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمّارٍ السّابَاطِيّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ ع عَنِ الْإِمَامِ يَعْلَمُ الْغَيْبَ فَقَالَ لَا وَ لَكِنْ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشّيْ‏ءَ أَعْلَمَهُ اللّهُ ذَلِكَ‏
اصول كافى جلد 1 صفحه: 380 رواية: 4
4- عمار ساباطى گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم كه آيا امام غيب می داند؟ فرمود: نه، ولى هرگاه بخواهد چيزى را بداند خدا آن را به او بياموزد.
شرح :
علم غيب طبق تقسيمی كه مناسب اين مقام است بر سه قسم است:
اول علم غيبى كه منحصر به ذات قديم بارى تعالى و خداى يكتا است و احدى را بر آن اطلاعى نيست حتى پيغمبران و امامان و جبرئيل و فرشتگان هم از آن خبر ندارند و مصلحت نيست كه خدا به آن ها بفهماند، و صريح آيات و رواياتى بر اين مطلب دلالت دارد مانند:
1- (آيه 59 سوره انعام) و عنده مفتاح الغيب لايعلمها الاهو (كليدهاى غيب نزد خداست جز او كسى از آن ها آگاه نيست) .
2- (آيه 20 سوره يونس) انما الغيب لله (غيب را تنها خدا مى‏ داند) .
3- (آيه 67 سوره نمل) قل لا يعلم من فى السماوات و الارض الغيب الا الله (بگو كسى در آسمان ها و زمين غيب نداند جز خدا) .
4- رواياتى كه بدين مضمون در سابق ذكر شد و اين علم را به نام علم مخزون يا مكنون ناميدند، مانند روايات 367 و 373 و 653 و 656.
دوم معلوماتى كه از نظر نوع مردم پنهان و پوشيده است و تنها عده كمى از فراست و كياست ذاتى دارند آن امور را مى ‏فهمند و از آينده خبر مى ‏دهند و همان طور هم واقع مى‏ شود، مانند پيش بينى‏ هاى بعضى از علماء سياست و اقتصاد و مرتاضين و تعبير خواب هاى ابن سيرين و تفرسات و داستان هایى كه از اياس قاضى القضات معروف قرن دوم در تاريخ مذكور است.
اين قسم اگر چه از لحاظ لغت مشمول علم غيب باشد ولى از نظر قرآن و حديث داخل در علم غيب نيست، زيرا غيب در لسان قرآن و حديث آن ست كه ماغاب عن الخلق علمه و خفى مأخذه‏ منهاج البراعة ج 8 ص 213 (علمش از مخلوق پوشيده و راه وصولش پنهان باشد، و لذا مى‏ بينم كه ماده (غيب) در 58 مورد از قرآن و 69 مورد از نهج البلاغه ذكر شده و در هيچ موردى به اين معنى استعمال نشده است.
سوم اموری است كه ميان اين دو قسم قرار دارد، و آن امورى است كه نه مردم آنها را مى‏ دانند و نه مختص به خداست اين گونه امور را به مقدارى كه خداى تعالى صلاح بداند و در هر زمان و مكانى كه حكمتش اقتضا كند، به ملائكه و پيغمبران و ائمه صلوات الله عليهم اجمعين اصلاع می دهد و مقدارش براى پيغمبران و ائمه علیهم السلام چنان چه در حديث 637 گذشت به اندازه احتياج بشر روى زمين است، زيرا خدا ايشان را براى راهنمایى بشر انتخاب فرموده و براى اين كه هر كس هرگونه سؤالى از امر دين و معارف و اخلاق و توحيد و معاد از ايشان بنمايد جواب گويند واحدى در روى زمين داناترا از ايشان نبوده و كلمه ‏{اين مطلب در ذيل حديث 540 بيان شد و در اينجا مى‏ افزایيم كه پاسخ دادن به سؤالى لازم است كه به قصد تفهم و تدبر باشد و براى سائل سودى دنيوى يا اخروى داشته باشد و نيز سائل استعداد فهم جوابش را داشته و براى شنوندگان ديگر زيانى نداشته باشد.}
(نمى ‏دانم) در قاموس زندگى آن ها نبوده باشد.
خداوند حكيم هم وسيله و ابزار اين مأموريت را در اختيار ايشان گذاشته است چنان چه جناب عزرائيل را كه براى قبض ارواح معين فرموده، بايد آجال و هنگام مردن مردم را در اختيار او گذارده و به او اطلاع دهد و همچنين فرشتگان ديگرى را كه براى هر كارى معين كرده، علم مربوط به آن كار را در اختيار ايشان خواهد گذاشت.
و خلاصه به هر كس معلوماتى طبق شؤن و مأموريتش مى ‏دهد، اگر خواننده محترم در گفته ما درست دقت كند و اگر نفهميد از دانشمندان فهميده بپرسد مى‏ داند كه هيچ منافاتى ندارد كه امام عليه السلام تمام علوم گذشته و آينده را بداند و پنهان شدن كنيز را در اتاق نداند و ما مى‏ توانيم طبق فرمايش جناب مجلسى (ره) در وجه اول، كلام آن حضرت را به معنى حقيقى و مطابقش حمل نمایيم و به امام عليه السلام نسبت تورية و تجوز ندهيم و افتخار كنيم به چنين رهبرانى كه واقع و حقيقت را بدون پرده مى‏ گويند تا مردم آن ها را به شئون حقيقى خود بشناسند و درباره آن ها غلو و مبالغه نكنند زيرا دليلى نداريم كه دانستن مخفى گاه كنيز از شئون امام و خارج از قوانين عادى و طبيعت بشرى بوده و دانستن آن از طريق معجزه و خرق عادت براى امام لازم باشد، چون اگر بناى معجزه و خرق عادت مى‏ بود، امام در مسند خود مى ‏نشست و امر مى‏ فرمود تا كنيز در هر مكانى كه هست به طرف او كشيده شود، چنان چه در موقعى كه از پيغمبر معجزه خواستند و اثبات نبوت متوقف بر آن بود، به درخت امر فرمود تا پيش آمد و نيز منافاتى ندارد كه بگویيم پيغمبر كه علوم اولين و آخرين را داراست زمانى را كه در جنگ احد سنگ دشمن به طرف دندان مباركش مى ‏آمد نمى ‏دانست زيرا اگر بنا بود در جنگ ها با علم غيب كار كند، يك نفر كشته نمى‏ داد و از كفار هم يك نفر باقى نمى ‏گذاشت و در نتيجه براى او شأن و مقامى نبود كه با نيروى علم غيب بر دشمن پيروز شود، اين است كه قرآن كريم از قول او مى‏ فرمايد (188 سوره 7) (اگر من غيب مى‏ دانستم سود بسيارى مى‏ بردم و بدى به من نمى ‏رسيد) .
حاصل سخن آن كه پيغمبر و امام عليهم السلام علم غيب و شهود و هر چه را كه مى ‏دانند. علم ذاتى نيست، بلكه همه با عطاء و بخشش خداى تعالى است و خدا هم هر چه را صلاح بداند و مطابق شئون و مأموريت آن ها باشد به ايشان عنايت مى‏ كند تا براى رهبرى بشر روى زمين آمادگى داشته باشند اما تفصيل جزئيات و مصاديق آن ها و اين كه چگونه مطالبى را خدا به آن ها الهام مى‏ كند و چگونه مطالبى را از آن ها باز مى ‏گيرد و به خود اختصاص مى ‏دهد بر ما معلوم نيست و شايد بر خود آن ها هم معلوم نباشد و الحمدلله رب العالمين.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page