كجاوه دوازدهم: همگام با امام حسن عسكرى (عليه السلام)

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

شناس نامه حضرت حديثه (عليها السلام)
نام: حديثه
لقب: جده
كنيه: ام الحسن
نام مادر: مره بن عبدالعزى
محل ولادت: سودان
تاريخ وفات: (ضاهرا تا سال 260 ه قمرى در حيات بوده است).
نام همسر: حضرت امام على النقى (عليه السلام)
تعداد فرزندان چهار پسر و يك دختر
محل دفن: سامرا
شاهزاده‏اى و در هيئت كنيز به مدينه وارد مى‏شوى. روزگار چه بازى‏هاى عجيبى دارد. شايد هم تقدير چنين است كه در اين مدينه سادگى‏ها، با بهترين بندگان خدا، با پدرم برخورد داشته باشى و زمينه ازدواج شما فراهم شود. پدر با علوم لدنى‏اش، از همان ابتداى حضور تو در خانه‏اش، همه جا از فضايل تو سخن مى‏گفت. همين امشب در جمع ياران خويش مى‏فرمايد: همانا سليل، از هر آفت و پليدى مطهر است و به او مژده داده خواهد شد كه به زودى مادر امام معصوم گردد!.
اين جمله پدر، تو را عجيب تكان مى‏دهد. نمى‏توانى اين مقام عظمى را باور كنى! تو و مادرى يك معصوم! از شوق سر از پا نمى‏شناسى. نجابت، پرهيزكارى، پاكدامنى، مثلث اخلاق توست. شاهزاده بوده‏اى، اما در نهايت تواضع و فضيلت پرورش يافته‏اى. پدر نيز تو را تحت تعاليم دين، به درجه‏اى از بلوغ و فهم مى‏رساند كه با تمام هستى خويش، ولايت او را تنها سرمايه خود مى‏دانى! 232 سال از هجرت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مى‏گذرد. هشتمين روز ماه ربيع الثانى است. يادت مى‏آيد همين چند روز پيش، پدر در خلوتى آسمانى با تو سخن گفت: به همين زودى، حق تعالى حجت خود را به تو عطا مى‏فرمايد كه زمين را از عدل پر كند، هم چنان كه از جور پر شده باشد!
اينك با همين اميد و همين بشارت، تولدم را به باور مى‏نشينى و درد طبيعى خود را و اندوه عالم پير را به ميلاد من تسكين مى‏دهى. اما زندگى من چه سريع و چه پر تلاطم سپرى مى‏شود. پدر به شهادت مى‏رسد و باور ولايت بر دوش خسته من قرار مى‏گيرد. آرامشم به توست و به اين كه مى‏دانم به چه درجه‏اى از علم و يقين دست يافته‏اى. آن قدر سايه ات بر زندگى ام گسترده است كه حتى مجال احساس تنهايى در فراق پدر به من داده نمى‏شود... اما طاغوت مرا راحت نمى‏گذارد. به دستور خليفه، به شهر سامرا تبعيد مى‏شوم. اين كه دورى من چقدر قلب خسته ات را خدشه دار مى‏كند؛ خدا مى‏داند. چندى پيش با رنجى عميق از جور روزگار، كنارت نشستم. كه هميشه شميم دل‏انگيز تو آرامش جانم بوده است. نگاهت در چشمانم تلاقى كرد. مى‏دانستى كه حرف بزرگى در دل نهفته‏ام. سربلند كردم و از راز مهمى پرده برداشتم: مادر! وقت آن رسيده كه شهادت خود را به تو خبر بدهم... امسال، مرا مظلومانه به شهادت مى‏رسانند و... نمى‏خواهى... با همه صبورى كه دارى، نمى‏خواهى بيش از اين چيزى بشنوى. بر سر و صورت مى‏كوبى و چهره در هم مى‏خراشى. دست هايت را مى‏فشارم و آرام مى‏گويم: مادر! اين مقدر پروردگارم است... مگر تو به خواست او، راضى نيستى؟!.
اين را مى‏گويم و تو سكوت مى‏كنى! بغض خيس خود را فرو مى‏دهى و با سينه‏اى مشتعل از من دور مى‏شوى. اما من كسى را شايسته‏تر از تو سراغ ندارم. تو را وصى خود قرار مى‏دهم. اينك تو در سفر حج هستى و مشغول طواف كعبه. از همين خوشحالم كه خود را به يك بقاى ابدى آرام كرده‏اى. و من در آخرين ثانيه‏هاى زمين سير مى‏كنم. ملائك به استقبالم بال گشوده‏اند و من از لحظه‏هاى ديگر، در زواياى عرش داستان تو را به تماشا مى‏نشينم: به مدينه برمى گردى. هنوز بوى كعبه را دارى، كه ناگهان خبر شهادت مرا به تو مى‏رسانند. پيراهن از تن مى‏درى و گريبان چاك مى‏زنى؛ كه درست است تقدير خداوندى است؛ اما چرا با ظلم طاغوتيان! چرا اين چنين مظلومانه و غريب؟!
در و ديوارهاى مدينه با تو به ناله در مى‏آيند و تو با اندوهى جانفرسا، راه سامرا را در پيش مى‏گيرى. جعفر كذاب را مى‏بين كه ادعاى جانشينى مرا دارد. اعتراض مى‏كنى. فاطمه عليها السلام بودن خويش را در اين سقيفه بى وجدان، به اثبات مى‏رسانى. با همين فرياد رسايى كه بر سر جعفر بر مى‏آورى: وصى امام حسن عليه السلام من هستم!. بحث بالا مى‏گيرد. به سوى قاضى مى‏دوى و سرانجام با اقتدار آسمانى ات، وصى بودن خويش را ثابت مى‏كنى. مادر! تو از چنان دانش و فهمى سرشار گشته‏اى كه من با خيالى آسوده، آينده پس از خود را به تو سپرده‏ام. خوب مى‏دانم كه پس از من پناهگاه شيعه خواهى بود، و چه پناهگاه استوارى!... روزگار تو نيز، مثل ادوار همگان به سرعت طى مى‏شود تا خدا پاسخ انتظار ما را داده باشد. تو نيز به سوى آسمان مى‏شتابى؛ در حالى كه رسالت خود را مردانه به انجام رسانده‏اى. وصيت كرده‏اى: وقتى از دنيا رفتم، مرا در كنار قبر شوهرم و پسرم، به خاك بسپاريد!.
از دنيا مى‏روى. شيعيان در صدد اجراى وصيت تو بر مى‏آيند. اما... امان از اين دنياى بى مروت... جعفر كذاب مخالفت مى‏كند: اين خانه، خانه من است... كسى اجازه ندارد در اين مكان دفن شود! ناگاه در توفانى‏ترين لحظه‏هاى اندوه، پسرم مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف ظاهر مى‏شود و رو به جعفر فرياد برمى آورد: اى جعفر! اين خانه، خانه توست يا من؟!. پسرم، از حق روشن تو دفاع مى‏كند، هم چنان كه تو در تمام اين مدت از حقيقت پوشيده او حمايت كرده‏اى. سپس از ديده‏ها پنهان مى‏گردد. تو را در سامرا كنار قبر من به خاك مى‏سپارند. وه! چه آرامش با حلاوتى! مادر! بوى دل انگيزت مشام قبرستان را پر كرده است. مادر! هنوز هم تكيه گاهى ات را احساس مى‏كنم و به همسايگى ات مى‏بالم. مثل هميشه برايم ذكر بخوان كه تنها با لالايى تسبيح تو آرام مى‏گيرم.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page