فصل هفتم: در بيان بعضى از علامات ظهور حضرت صاحب الزمان عليه السلام

(زمان خواندن: 19 - 38 دقیقه)

و مـا در ايـن فـصـل اكـتـفـا مـى كـنـيـم بـه مـختصرى از آنچه نگاشته سيد سند فقيه محدث جـليـل القـدر مـرحـوم آقـا سـيد اسماعيل عقيلى نورى ـ نور اللّه مرقده ـ در كتاب (كفاية الموحدين) و آن علامات بر دو قسم است: علامات حتميه و علامات غير حتميه؛ اما علامات حتميه به نحو اجمال از اين قرار است و مقصود ترتيب ذكرى است:
اول ـ خـروج دجـال اسـت، و آن مـلعـون ادعـاى الوهـيـت نمايد و به وجود نحس او خونريزى و فـتـنـه در عـالم واقـع خواهد شد و از اخبار ظاهر شود كه يك چشم او ماليده و ممسوح است و چـشـم چـپ او در مـيان پيشانى او واقع شده و مانند ستاره مى درخشد و پارچه خونى در ميان چـشـم او واقـع اسـت و بـسـيـار بـزرگ و تـنـومـنـد و شكل عجيب و هيئت غريب و بسيار ماهر در سحر است و در پيش او كوهى سياه است كه به نظر مـردم مى آورد كه كوه نان است و در پشت سر او كوه سفيدى است كه از سحر به نظر مردم مى آورد كه آبهاى صاف جارى است و فرياد مى كند اَوْلِيائى اَنَا رَبُّكُمُ الا عْلى و شياطين و مـرده ايـشـان از ظـالمـيـن و مـنـافـقـين و سحره و كهنه و كفره و اولاد زنا بر سر او اجتماع نمايند و شياطين اطراف او را گرفته و به جميع نغمات و آلات لهو و لعب و تغنى از عود و مـزمـارودف و انـواع سـازهـا و بـربـطـهـا مـشـغـول مـى شـونـد كـه قـلوب تـابـعين او را مـشـغـول بـه آن نـغـمـات و الحـان مـى نـمـايـنـد و در انـظـار ضـعـفـاء العـقول از زنان و مردان چنان جلوه درآورند كه همه ايشان را به رقص آورند و همه خلق از عقب سر او مى روند كه آن نغمات و الحان و صداهاى دلربا را بشنوند گويا كه خلق همه در سـكـر و مـسـتـى مـى بـاشـنـد و در روايـت ابـوامـامـه اسـت آنـكـه رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم فـرمـودنـد: هـر مـؤ مـنـى كـه دجـال را بـبـيـنـد آب دهن خود را بر روى او بيندازد و سوره مباركه حمد را بخواند به جهت دفـع سـحـر آن مـلعـون كه در او اثر نكند. چون آن ملعون ظاهر شود عالم را پر از فتنه و آشـوب نـمـايـد و مـيان او و لشكر قائم عليه السلام جنگ واقع شود بالاخره آن ملعون به دسـت مبارك حضرت حجت الهى عليه السلام يا به دست عيسى بن مريم عليه السلام كشته شود.(1)
دوم ـ صـيحه و نداء آسمانى است كه اخبار بسيارى دلالت دارد بر آنكه آن حتميات است، و در حـديـث مـفـضـل بـن عـمـر رحـمـه اللّه از حـضرت صادق عليه السلام است كه آن حضرت فـرمـود: حـضـرت قـائم عليه السلام در مكه داخل شود و در جانب خانه كعبه ظاهر گردد و چـون آفـتـاب بـلنـد شـود از پـيـش قـرص آفـتـاب مـنـادى نـدا كـنـد كـه هـمـه اهـل زمـيـن و آسـمـان بـشـنـونـد و مـى گـويـد: اى گـروه خـلايق! آگاه باشيد كه اين مهدى آل مـحـمـّد صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم اسـت. او را بـه نـام و كـنـيـه جـدش حـضـرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم ياد نمايد و نسب مبارك او را به پدر بزرگوارش ‍ حضرت امام حسن عسكرى بن على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحـسـين بن على بن ابى طالب عليهم السلام مى رساند و چنان نسب آن بزرگوار را به اسـمـاء كـرام آبـاء طـاهـرين او بيان كند كه همه مردم از شرق تا غرب عالم بشنوند؛ پس بـگـويد كه با او بيعت نماييد تا هدايت يابيد و مخالفت حكم او ننماييد كه گمراه خواهيد شد. پس ملائكه و نقباى انس و نجباى جن گويند لبيك اى خواننده به سوى خدا، شنيديم و اطـاعـت كـرديـم، پس از آن خلائق چون آن ندا را بشنوند از شهرها و قريه ها و صحراها و دريـاهـا از مـشرق تا مغرب عالم روى به مكه معظمه آورند و به خدمت آن حضرت برسند و چون قريب به غروب آفتاب شود از طرف مغرب شيطان فرياد نمايد كه اى گروه مردمان! پروردگار شما در وادى يابس وارد شده است و او عثمان بن عنبسه از فرزندان يزيد بن مـعـاوية بن ابى سفيان است با او بيعت نماييد تا هدايت يابيد و با او مخالفت ننماييد كه گـمـراه شـويـد، پـس ‍ مـلائكـه و نـقـبـا و نـجباى جن و انس او را تكذيب نمايند و منافقان و اهل تشكيك و ضلال و گمراهان به آن ندا گمراه خواهند شد.
و نـيـز نـداى ديـگـر از آسـمـان ظـاهـر شـود كـه آن نـدا قبل از ظهور حجة اللّه عليه السلام است كه آن هم در عداد علائم حتميه است كه البته بايد واقـع شـود و آن نـداء در شـب بيست و سوم ماه رمضان است كه همه ساكنين زمين از شرق تا غـرب عـالم آن ندا را خواهند شنيد و آن منادى جبريئل است كه به آواز بلند ندا كند كه (اَلْحـَقُّ مـَعَ عـَلِّىٍ وَ شـيـعَتِهِ). و شيطان نيز در وسط روز در ميان زمين و آسمان ندا كند كه همه كس بشنوند كه (اَلْحَقُّ مَعَ عُثْمانَ وَ شيعَتِهِ).(2)
سوم ـ خروج سفيانى است از وادى يابس، يعنى بيابان بى آب و علف كه در مابين مكه و شام است و آن مردى است بد صورت و آبله رو و چهارشانه و ازرق شم و اسم او عثمان بن عـنـبـسـه اسـت و از اولاد يـزيـد بن معاويه است و آن ملعون پنج شهر بزرگ را متصرف مى شـود كـه دمـشـق و حـمـص و فـلسـطـين و اردن و قنسرين است، پس ‍ از آن لشكر بسيار به اطـراف مـى فـرسـتـد و بـسـيـارى از لشـكـر او بـه سـمـت بـغـداد و كـوفـه خـواهـنـد آمد و قـتـل و غـارت و بـى حـيـايـى بـسـيـار در آن صـفحات مى نمايند و در كوفه و نجف اشرف قـتـل مـردان بـسـيـار واقع شود و بعد از آن يك حصه از لشكر خود را به جانب شام روانه نـمـايـد و يـك قـسـمـت از آن را بـه جـانـب مـديـنـه مـطـهـره و چـون به مدينه رسند سه روز قـتـل عـام نـمايند و خرابى بسيار وارد آورند و بعد از آن به سمت مكه روانه شوند و لكن به مكه نرسند و اما آن حصه كه به جانب شام روند و در بين راه لشكر حضرت حجة اللّه بـر آنها ظفر يابند و تمام آنها را هلاك نمايند و غنايم آنها را بالكليه متصرف شوند. و فـتـنه آن ملعون در اطراف بلاد بسيار عظيم شود خصوصا بالنسبة به دوستان و شيعيان عـلى بـن ابـى طـالب عـليـه السـلام حـتـى آنكه منادى او ندا كند كه هر كس سر يك نفر از دوسـتـان عـلى بـن ابى طالب عليه السلام را بياورد هزار درهم بگيرد، پس مردم به جهت مـال دنـيـا از حـال يـكـديگر خبر دهند و همسايه از همسايه خبر دهد كه او از دوستان على بن ابى طالب عليه السلام است.
بالجمله: آن قسمت از لشكر كه به جانب مكه روند چون به زمين بيداء رسند كه مابين مكه و مدينه است حق تعالى ملكى را مى فرستد در آن زمين و فرياد مى كند اى زمين اين ملاعينان را بـه خـود فرو بر، پس جميع آن لشكر كه به سيصد هزا مى رسند با اسبان و اسلحه بـه زمـيـن فـرو رونـد مـگـر دو نـفـر كـه بـا هـمديگر برادرند از طايفه جهنيه كه ملائكه صـورتـهـاى ايـشـان را بـر مـى گردانند و به يكى مى گويند كه (بشير) است برو به مكه و بشارت ده حضرت صاحب الا مر عليه السلام را به هلاكت لشكر سفيانى و ديـگـرى را كـه (نـذيـر) است مى گويند برو به شام و به سفيانى خبر ده و بـترسان او را، پس آن دو نفر به جانب مكه و شام روانه گردند. چون سفيانى اين خبر را بشنود از شام به جاب كوفه حركت كند و در آنجا خرابى بسيار وارد آورد و چون حضرت قـائم عـليـه السلام به كوفه رسد آن ملعون فرار كند و به شام برگردد پس حضرت لشـكـر از عـقـب او فـرسـتـد و او را در صـخـره بـيـت المـقـدس ‍ بـه قتل آورند و سر نحس او را بريده و روح پليدش را وارد جهنم گردانيد.(3)
چهارم ـ فرو رفتن لشكر سفيانى است در بيداء كه ذكر شد.(4)
پـنـجـم ـ قـتـل نـفـس زكـيـه اسـت، و آن پـسـرى اسـت از آل محمّد عليهم السلام در مابين ركن و مقام.(5)
شـشـم ـ خـروج سـيـد حـسنى است و آن جوان خوش صورتى است كه از طرف ديلم و قزوين خـروج نـمـايـد و بـه آواز بـلنـد فـريـاد كـنـد كـه بـه فـريـاد رسـيـد آل مـحـمـّد را، كـه از شـمـا يارى مى طلبند. و اين سيد حسنى ظاهرا از اولاد حضرت امام حسن مـجـتـبـى عـليـه السلام باشد و دعوى بر باطل ننمايد و دعوت بر نفس خود نكند بلكه از شيعيان خلص ائمه اثنى عشر عليهم السلام و تابع دين حق باشد و دعوت نيابت و مهدويت نـخـواهد نمود لكن مطاع و بزرگ و رئيس خواهد بود و در گفتار و در كردار موافق است با شـريعت مطهره حضرت خاتم النبيين صلى اللّه عليه و آله و سلم و در زمان خروج او، كفر و ظلم عالم را فرو گرفته باشد و مردم از دست ظالمان و فاسقان در اذيت باشند و جمعى از مـؤ مـنـيـن نـيـز مـسـتـعـد بـاشـنـد از بـراى دفـع ظـلم ظـالمـيـن، در آن حـال سـيـد حـسـنـى اسـتـغـاثـه نـمـايـد از بـراى نـصـرت ديـن آل مـحـمـّد عليهم السلام، پس ‍ مردم را اعانت نمايند خصوصا گنجهاى طالقان كه از طلا و نـقـره نـبـاشـد بـلكـه مـردان شـجـاع و قـويـدل و مـسـلح و مـكمل كه بر اسبهاى اشهب سوار باشند و در اطراف او جمع گردند و جمعيت او زياد شود و بـه نـحـو سـلطـان عـادل در مـيـان ايـشـان حـكـم و سـلوك نـمـايـد و كـم كـم بـر اهـل ظـلم و طـغيان غلبه نمايد و از مكان و جاى خود تا كوفه زمين را از لوث وجود ظالمين و كـافـران پاك كند و چون با اصحاب خود وارد كوفه شود به او خبر مى دهند كه حضرت حـجة اللّه مهدى آل محمّد عليهم السلام ظهور نموده است و از مدينه به كوفه تشريف آورده اسـت، پـس سـيـد حـسـنـى بـا اصـحـاب خود خدمت آن حضرت مشرف مى شوند از آن حضرت مطالبه دلايل امامت و مواريث انبياء مى نمايد.
حضرت صادق عليه السلام مى فرمايد: به خدا قسم كه آن جوان آن حضرت را مى شناسد و مـى داند كه او بر حق است و لكن مقصودش اين است كه حقيت او را بر مردم و اصحاب خود ظـاهـر نـمـايد. پس آن حضرت دلايل امامت و مواريث انبياء از براى او ظاهر نمايد. در آن وقت سيد حسنى و اصحابش به آن حضرت بيعت خواهند نمود مگر قليلى از اصحاب او كه چهار هـزار نـفـر از زيـديـه بـاشـنـد كـه مـصـحـف هـا و قـرآن در گـردن ايـشـان حـمـايـل اسـت و آنـچـه مـشـاهـده نـمـودنـد از دلايـل و مـعـجـزات آن را حـمـل بـر سحر نمايند و گويند كه اين سخنان بزرگى و اينها همه سحر است كه به ما نـمـوده انـد. پـس حـضـرت حجت عليه السلام آنچه نصيحت و موعظه نمايد ايشان را و آنچه اظـهـار اعـجـاز نـمـايد در ايشان اثر نخواهد نمود تا سه روز يشان را مهلت مى دهد و چون موعظه آن حضرت و آنچه حق است قبول ننمايند امر فرمايد كه گردنهاى ايشان را بزنند و حال ايشان بسيار شبيه است به حال خوارج نهروان كه لشكر حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در جنگ صفين بودند.(6)
هفتم ـ ظاهر شدن كف دستى است كه در آسمان طلوع نمايد و در روايت ديگر صورت و سينه و كف دستى در نزد چشمه خورشيد ظاهر شود.(7)
هشتم ـ كسوف آفتاب است در نيمه ماه رمضان و خسوف قمر در آخر آن.(8)
نـهم ـ آيات و علاماتى است كه در ماه رجب ظاهر مى شود، شيخ صدوق از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: ناچار است شيعيان را از فتنه عظيمى و آن وقـتـى اسـت كـه امـام ايـشان غائب باشد و اهل آسمان و زمين بر او بگريند، و چون ظهور او نـزديـك شـود در مـاه رجـب سـه نـدا از آسـمـان بـه گـوش مـردم بـرسـد كه همه خلق آن را بـشـنـونـد، نـداى اول ـ (اَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمين). و آواز دوم ـ ازفت الا زفة؛ يعنى نزديك شد امرى كه روز به روز و وقت به وقت مى رسد. صداى سوم ـ آنكه بدنى در پـيـش روى قـرص آفـتـاب ظـاهـر گـردد و نـدايـى رسـد كه اين است اميرالمؤ منين عليه السلام كه به دنيا برگشته است براى هلاك كردن ستمكاران پس در آن وقت فرج مؤ منان برسد.(9)
دهـم ـ اخـتـلاف بـنى عباس و انقراض دولت ايشان است كه در اخبار به آن اعلام شده است و آنـكـه ايـشـان قـبـل از قـيـام حـضرت قائم عليه السلام مختلف و منقرض خواهند شد از سمت خراسان.(10)
علامت هاى غير حتمى
و اما علامات غير حتميه: پس آنها بسيار است بعضى ظاهر شده و بعضى هنوز واقع نشده و ما در اينجا به بعضى از آنها به نحو اجمال اشاره مى كنيم:
اول ـ خراب شدن ديوار مسجد كوفه است.(11)
دوم ـ جارى شدن نهرى است از شط فرات در كوچه هاى كوفه.(12)
سوم ـ آباد شدن شهر كوفه است بعد از خراب شدن آن.(13)
چهارم ـ آب درآوردن درياى نجف است.(14)
پنجم ـ جارى شدن نهرى است از فرات به غرى كه نجف اشرف باشد.(15)
ششم ـ ظاهر شدن ستاره دنباله دار است در نزديك ستاره جدى.(16)
هفتم ـ ظاهر شدن قحطى شديد است قبل از ظهور آن حضرت.(17)
هشتم ـ وقوع زلزله و طاعون شديد است در كثيرى از بلاد.(18)
نهم ـ قتل بيوح است يعنى قتل بسيار كه آرام نمى گيرد.(19)
دهم ـ تحليه مصاحف و زخرفه مساجد و تطويل منارات است.(20)
يازدهم ـ خراب شدن مسجد براثا است.(21)
دوازدهم ـ ظاهر شدن آتشى است در سمت مشرق زمين كه تا سه روز يا هفت روز در ميان زمين و آسمان افروخته مى شود كه محل تعجب و خوف باشد.(22)
سيزدهم ـ ظاهر شدن سرخى شديد است كه در اطراف آسمان پهن مى شود كه همه آسمان را مى گيرد.(23)
چهاردهم ـ كثرت قتل و خونريزى است در كوفه از جهت رايات مختلفه.(24)
پانزدهم ـ مسخ شدن طايفه اى است به صورت قرده و خنازير.(25)
شانزدهم ـ حرك كردن بيرقهاى سياه است از خراسان.(26)
هـفـدهـم ـ آمـدن بـاران شـديـدى اسـت در مـاه جـمـادى الثـانـيـه و مـاه رجـب كـه مثل آن هرگز ديده نشده.(27)
هـيـجـدهـم ـ مـطـلق العـنـان شـدن عـرب اسـت كـه به هر جا كه خواهند بروند و هرچه خواهند بكنند.(28)
نوزدهم ـ خروج سلاطين عجم است از شاءن و وقار.(29)
بـيـسـتم ـ طلوع نمودن ستاره اى است از مشرق كه مانند ماه درخشنده و روشنى دهنده باشد و بـه شـكل غره ماه باشد و دو طرف آن كج باشد به نحوى كه نزديك است از كجى به هم وصل شود و چنان درخشندگى داشته باشد كه چشمها را خيره نمايد.(30)
بـيـست و يكم ـ فرو گرفتن ظلمت كفر و فسوق و معاصى است تمام عالم را و شايد مقصود از ايـن عـلامـت غـلبـه كفر و فسق و فجور و ظلم است در عالم و انتشار اين امور است در تمام بـلاد و كـثـرت مـيـل خلق است به اطوار و حالات كفار و مشركين از گفتار و كردار و تعيش و اوضـاع دنـيـويـه و تـشـبـه بـه ايـشـان در حركات و سكنات و مساكين والبسه؛ و ضعف و سـسـتـى حـال ايـشـان اسـت در امـر ديـن و آثـار شـريـعت و عدم تقيد ايشان به آداب شرعيه خصوصا در جزء اين زمان كه يوما فيوما حالات مردم در تزايد و اشتداد است در تشبه به اهـل كـفـر از جـمـيـع جـهـات دنـيـويـه بـلكـه در اخـذ قـواعـد كـفـر و عـمـل نـمـودن بـه آن در امـور ظـاهـريـه و بـسـيـار اسـت كـه اعـتـقـاد و اعـتـمـاد كـامل به اقوال و اعمال ايشان مى نمايند و وثوق تمام در كليه امور به آنها دارند و بسا بـاشـد كـه سـرايـت بـه سـوى عـقـايـد كـثـيـرى خـواهـد نـمـود كـه بـالمـره اصـل عـقـايـد ديـنـيـه اسـلام را از دسـت مـى دهـنـد بـلكـه اطفال خردسال را به آداب و قواعد ايشان تعليم مى نمايند؛ چنانچه فعلا مرسوم است كه در بـدايـت امـر نـمـى گـذارنـد كـه آداب و قـواعد دين اسلام در اذهان ايشان رسوخ نمايد و حـال كـثـيـرى از ايـشان بعد از بلوغ منجر به فساد عقيده و عدم تدين به دين اسلام خواهد شـد و بـر ايـن مـنوال تعيش خواهند نمود و هكذا حال كسانى كه معاشرت با چنين اشخاصى دارنـد و اهـل و عـيـال ايـشـان كـه تـبـعـه ايـشـان انـد؛ بـلكـه اگـر نـيـكـو تـاءمـل نـمـايـى مـى بـيـنـى كـه كـفـر بـر عـالم مـحـيـط شـده اسـت الا اقـل قـليل و مقدار يسير از عباداللّه كه آن هم غايب ايشان از ضعفاءالايمان و نواقص  اسلام انـد؛ چـه آنكه اكثر بلاد معموره در تصرف كفار و مشركين و منافقين است و اكثر از اهالى و از اهـل كـفـر و شـرك نـفـاق انـد مـگـر بـر سـبـيـل نـدرت و اهـل ايـمـان كـه اثـنـى عشريه باشند هم به جهت اختلاف در عقايد اصوليه دينيه و مذهبيه چـنـانـچـه مـتـفـرق و مـشـتـت انـد كـه اهـل حـق در مـيـان ايـشـان نـادر و قـليـل از اهـل ايـمـان هـم از عـوام و خـواص بـسـيـارى از ايـشـان بـه جـهـت ارتـكـاب بـه اعـمـال قـبـيـحـه و افـعـال شـنـيـعـه و مـحـرمـه از اقـسـام مـعـاصـى و مـحـرمـات و كل حرام و ظلم و تعدى هريك بر ديگرى در امور دينيه و دنيويه چنان ظلم بر انفس خود مى نمايند كه از اسلام و ايمان چيزى در نزد ايشان باقى نمانده مگر اسمى كه غير مطابق با مـسمى است و رسمى كه مخالف با آثار شريعت است. پس در روى زمين باقى نخواهد ماند فـعـلا از اسـم اثـرى مگر بسيار قليل كه آن هم مغلوب و منكوب و از وجود ايشان به ظاهر شـرع در تـرويـج ديـن اثـرى مـترتب نخواهند شد و (معروف) در نزد مردم بالمره (منكر) و (منكر)، (معروف) شده است و از اسلام باقى نمانده مگر مـجـرد اسـم و رسـم ظـاهـرى و گـويـا بـالمـره طـريقه اميرالمؤ منين عليه السلام و سجيه مرضيه ائمه طاهرين عليهم السلام از دست رفته است و نزديك است ـ العياذ باللّه ـ طومار شـريـعـت بـالمـره پـيـچـيده شود و به مراءى و مسمع همه خلق است كه آنچه ذكر شد يوما فيوما در تضاعف و اشتداد است و آنچه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم به آن خبر داد كـه اسـلام در اول ظهورش غريب بود و بعد از اين هم بر مى گردد و غريب مى شود در جـزء ايـن زمـان ظـاهر و هويدا شد و قريب به آن است كه تمام عالم پر شود از ظلم و جور بـلكـه فـى الحـقـيـقـة عـيـن ظـلم و جـور اسـت. پـس بـايـد ايـن قـليـل از عـِبـادُاللّه الْمـُؤْمـِنـيـن عـَلَى الدَّوام لَيـْلا وَ نـَهـارا مسئلت نمايند از روى تضرع و ابتهال كه حق تعالى تعجيل فرمايد فرج آل محمّد عليهم السلام را.(31)
علائم آخرالزمان از زبان اميرمؤ منان عليه السلام
و از بـعـض خـطـب حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام نقل شده كه فرمودند:
(اِذا صـاحَ النـّاقـُوسُ وَ كـَبـَسَ الْكابُوسُ وَ تَكَلَّمَ الْجامُوسُ فَعِنْدَ ذلِكَ عَجائِبُ وَ اَىُّ عـَجـائب اَنارَ النّارُ بِنَصيبَيْنِ وَ ظَهَرَت رايَةٌ عُثْمانِيَّةٌ بِوادٍ سُودٍ وَاضْطَرَبَتِ الْبَصْرَةُ وَ غـَلَبَ بـَعـْضـُهُمْ بَعْضَا وَ صَبا كُلُّ قَوْمٍ اِلى قَوْمٍ اِلى اَنْ قالَ عليه السلام وَ اَذْعَنَ هِرْقِلُ بِقُسْطَنْطَنِيَّةِ لِبَطارِقَةِ سُفْيانى فَعِنْدَ ذلِكَ تَوَقَّعُوا ظُهُورَ مُتَكَلِّمِ مُوسى مِنَ الشَّجَرَةِ عَلى طُور.) (32)
[تـرجـمـه: وقـتـى كه ناقوس به صدا درآيد و كابوس و رياست طلب قيام نمايد و گاو تـكـلم نـمـايـد (شـايد مراد آن باشد كه شخص عظيم الجثه و صاحب شوكت و در فهم مانند گـاو بـاشـد و حـكـومـت نـمـايـد). و در ايـن هـنـگـام شـگـفتى هاست و چه شگفتى و عجائبى! بـرافـروخـتـه مـى شود آتش در شهر نصيبين و علم و پرچم عثمانى از سرزمين سياهان (يا سـرزمـيـن سـودان) ظـاهـر مـى گردد و شهر بصره به آشوب كشيده مى شود. هر گروه و طـايـفـه اى بـا گـروه و طايفه ديگر در مقام غلبه درآيند ـ تا اينكه حضرت مى فرمايد ـ هرقل كه قيصر روم است براى (بطارقه) كه يكى از سرداران لشكر سفيانى در قـسـطـنـطـنـيـه اعـتقاد پيدا نموده و از او اطاعت مى نمايد؛ پس در اين هنگام منتظر ظهور كسى باشيد كه در طور سينا از درخت با موسى عليه السلام سخن گفت!]
و هـم در بـعـضـى از كـلمات درر بار خود فرموده است در علامات ظهور حضرت قائم عليه السلام:
(اِذا اَمـاتَ النـّاسُ الصَّلاةَ وَ اَضـاعـُوا الاَمانَةَ وَاسْتَحَلُّوا الْكِذْبَ وَ اَكَلُوا الرِّبا وَ اَخَذُوا الرِّشـا وَ شـَيِّدوُا الْبـُنـْيـان وَ بـاعـُوا الدّيـنَ بـِالدُّنْيا وَ اسْتَعْمَلوا السُّفَهاءَ وَ شاوَرُوا النِّسـاء وَ قـَطـَعـُوا الاَرْحـامَ وَ اتَّبَعُوا الاَهْواءَ وَ اسْتَخَفُّوا بِالدِّماءِ وَ كانَ الْحِلْمُ ضَعْفا وَ الظُّلْمُ فـَخـْرَا وَ كـانـَتِ الاُمَراءُ فَجَرَةً وَ الْوُزَراءُ ظَلَمَةً وَ الْعُرَفاءُ خَوَنَةً وَ الْقُرّاءُ فَسَقَةً وَ ظـَهـَرَتْ شـَهـاداُت الزُّورِ وَاسْتَعْلَنَ الْفُجُورُ وَ قَوْلُ الْبُهْتاِن وَ الاِثْمُ وَ الطُّغْيا نُ وَ حُلِّيتِ الْمـَصا حِفُ وَ زُخْرِفَتِ الْمَساجِدُ وَ طَوِّلَتِ الْمَنائِرُ وَ اُكْرِمَ الاَشْرارُ وَ ازْدَحَمَتِ الصُّفُوفُ وَ اخـْتـَلَفـَتِ الاَهـْواءُ وَ نـُقـِضَتِ الْعُقُودُ وَ اقْتَرَبَ الْمَوْعُودُ وَ شارَكَ اَزْواجِهُنَّ فِى التِّجارَةِ حـِرْصـا عـَلَى الدُّنْيا وَ عَلَتْ اَصْواتُ الفُسّاقِ وَ اسْتُمِعَ مِنْهُمْ وَ كانَ زَعيمُ الْقَوْمِ اَرْذَلُهُمْ وَ اتُّقـِىَ الْفـاجـِرُ مـخـافـَةَ شـَرِّهِ وَ صـُدِّقَ الْكـاذِبُ وَ ائْتـُمـِنَ الْخـائِنُ وَ التُّخِذَتِ الْقِيّانُ وَ الْمـَغـازِفُ وَ لَعـَنَ آخـِرُ هـذِهِ الاُمَّةِ اَوَّلَهـا وَ رَكـِبَ ذَواتِ الْفـُرُوجِ السُّرُوجِ وَ تـَشَبَّهُ النِّساءَ بـِالرِّجـالِ وَ الرِّجـالَ بـِالنِّسـاءِ وَ شـَهِدَ الشّاهِدَ مِنَْغْيِر اَنْ يَسْتَشْهَدَ وَ شَهِدَ الاِخرُ قَضاءُ لِذِمـامٍ بـِغـَيـْرِ حَقٍّ عَرَفَهُ وَ تَفَقَّهَ لِغَيْرِ الدّينِ وَ اثَروُا عَمَلَ الدُّنيا عَلى الا خِرَةِ وَ لَبِسُوا جُلُودَ الْضَّاءنِ عَلى قُلُوبِ الذِّئابِ وَ قُلُوبُهُمْ اءَنْتَنُ مِنَ الْجَيْفِ وَ اَمَرُّ مِنَ الصَّبْرِ فَعِنْدَ ذلِكَ اَلْوَحـا اَلْوَحـا الْعـَجـَلَ الْعـَجـَلَ خـَيـْرُ الْمـَسـاكِنِ يَوْمَئِذٍ بَيْتُالْمُقَدَّسِ لَيَاءْتِيَنَّ عَلَى النّاسِ زَمانٌ يَتَمَنّى اَحَدُهُمْ اَنَّهُ مِنْ سُكّانِهِ).(33)
[تـرجـمـه: زمـانـى كـه مـردم نـمـاز را بـمـيـرانـنـد و امـانت را ضايع كنند و دروغ گفتن را حـلال شـمارند و ربا بخورند و رشوه بگيرند و ساختمانها را محكم بسازند و دين را به دنـيـا بـفـروشـنـد و مـوقـعـى كـه سفيهان را به كار گماشتند و با زنان مشورت كردند و پيوند خودشان را پاره نمودند و هواپرستى پيشه ساختند و خون يكديگر را بى ارزش ‍ دانـسـتـنـد، حـلم و بـردبارى در ميان آنها نشانه ضعف و ناتوانى باشد و ظلم و ستم باعث فـخر گردد، امراء فاجر، وزراء ظالم و سركردگان دانا و خائن و قاريان (قرآن) فاسق بـاشـنـد. شـهـادت بـاطـل آشـكار باشد و اعمال زشت و گفتار بهتان آميز و گناه و طغيان و تـجاوز علنى گردد قرآنها زينت شود و مسجدها نقاشى و رنگ آميزى و مناره ها بلند گردد و اشـرار مـورد عـنـايـت قـرار گـيـرنـد و صـف ها در هم بسته شود. خواهشها مختلف باشد و پـيـمـانـهـا نـقـض گـردد و وعـده اى كـه داده شـد نـزديـك شـود. زنـهـا بـه واسـطـه ميل شايانى كه به امور دنيا دارند در امر تجارت با شوهران خود شركت جويند. صداهاى فاسقان بلند گردد و از آنها شنيده شود.
بـزرگ قـوم، رذل ترين آنهاست، از شخص فاجر به ملاحظه شرش تقيه شود، دروغگو تـصـديـق و خـائن امـيـن گـردد، زنـان نـوازنـده، آلات طـرب و مـوسـيـقى به دست گرفته نـوازندگى كنند و مردم پيشنيان خود را لعنت نمايند. زنها بر زين ها سوار شوند و زنان به مردان و مردان به زنان شباهت پيدا كنند. شاهد (در محكمه) بدون اينكه از وى درخواست شـود شـهادت مى دهد و ديگرى به خاطر دوست خود بر خلاف حق گواهى مى دهد. احكام دين را بـراى غـيـر ديـن بـيـاموزند و كار دنيا را بر آخرت مقدم دارند. پوست ميش را بر دلهاى گـرگ ها بپوشند، در حالى كه دلهاى آنها از مردار متعفن تر و از صبر تلخ ‌تر است. در آن موقع شتاب و تعجيل كنيد. بهترين جاها در آن روز بيت المقدس است. روزى خواهد آمد كه هـركـسـى آرزو كـند كه از ساكنان آنجا باشد. (مهدى موعود عليه السلام) ترجمه استاد دوانى ص 963.]

و مـا در ايـن فـصـل اكـتـفـا مـى كـنـيـم بـه مـختصرى از آنچه نگاشته سيد سند فقيه محدث جـليـل القـدر مـرحـوم آقـا سـيد اسماعيل عقيلى نورى ـ نور اللّه مرقده ـ در كتاب (كفاية الموحدين) و آن علامات بر دو قسم است: علامات حتميه و علامات غير حتميه؛ اما علامات حتميه به نحو اجمال از اين قرار است و مقصود ترتيب ذكرى است:
اول ـ خـروج دجـال اسـت، و آن مـلعـون ادعـاى الوهـيـت نمايد و به وجود نحس او خونريزى و فـتـنـه در عـالم واقـع خواهد شد و از اخبار ظاهر شود كه يك چشم او ماليده و ممسوح است و چـشـم چـپ او در مـيان پيشانى او واقع شده و مانند ستاره مى درخشد و پارچه خونى در ميان چـشـم او واقـع اسـت و بـسـيـار بـزرگ و تـنـومـنـد و شكل عجيب و هيئت غريب و بسيار ماهر در سحر است و در پيش او كوهى سياه است كه به نظر مـردم مى آورد كه كوه نان است و در پشت سر او كوه سفيدى است كه از سحر به نظر مردم مى آورد كه آبهاى صاف جارى است و فرياد مى كند اَوْلِيائى اَنَا رَبُّكُمُ الا عْلى و شياطين و مـرده ايـشـان از ظـالمـيـن و مـنـافـقـين و سحره و كهنه و كفره و اولاد زنا بر سر او اجتماع نمايند و شياطين اطراف او را گرفته و به جميع نغمات و آلات لهو و لعب و تغنى از عود و مـزمـارودف و انـواع سـازهـا و بـربـطـهـا مـشـغـول مـى شـونـد كـه قـلوب تـابـعين او را مـشـغـول بـه آن نـغـمـات و الحـان مـى نـمـايـنـد و در انـظـار ضـعـفـاء العـقول از زنان و مردان چنان جلوه درآورند كه همه ايشان را به رقص آورند و همه خلق از عقب سر او مى روند كه آن نغمات و الحان و صداهاى دلربا را بشنوند گويا كه خلق همه در سـكـر و مـسـتـى مـى بـاشـنـد و در روايـت ابـوامـامـه اسـت آنـكـه رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم فـرمـودنـد: هـر مـؤ مـنـى كـه دجـال را بـبـيـنـد آب دهن خود را بر روى او بيندازد و سوره مباركه حمد را بخواند به جهت دفـع سـحـر آن مـلعـون كه در او اثر نكند. چون آن ملعون ظاهر شود عالم را پر از فتنه و آشـوب نـمـايـد و مـيان او و لشكر قائم عليه السلام جنگ واقع شود بالاخره آن ملعون به دسـت مبارك حضرت حجت الهى عليه السلام يا به دست عيسى بن مريم عليه السلام كشته شود.(1)
دوم ـ صـيحه و نداء آسمانى است كه اخبار بسيارى دلالت دارد بر آنكه آن حتميات است، و در حـديـث مـفـضـل بـن عـمـر رحـمـه اللّه از حـضرت صادق عليه السلام است كه آن حضرت فـرمـود: حـضـرت قـائم عليه السلام در مكه داخل شود و در جانب خانه كعبه ظاهر گردد و چـون آفـتـاب بـلنـد شـود از پـيـش قـرص آفـتـاب مـنـادى نـدا كـنـد كـه هـمـه اهـل زمـيـن و آسـمـان بـشـنـونـد و مـى گـويـد: اى گـروه خـلايق! آگاه باشيد كه اين مهدى آل مـحـمـّد صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم اسـت. او را بـه نـام و كـنـيـه جـدش حـضـرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم ياد نمايد و نسب مبارك او را به پدر بزرگوارش ‍ حضرت امام حسن عسكرى بن على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحـسـين بن على بن ابى طالب عليهم السلام مى رساند و چنان نسب آن بزرگوار را به اسـمـاء كـرام آبـاء طـاهـرين او بيان كند كه همه مردم از شرق تا غرب عالم بشنوند؛ پس بـگـويد كه با او بيعت نماييد تا هدايت يابيد و مخالفت حكم او ننماييد كه گمراه خواهيد شد. پس ملائكه و نقباى انس و نجباى جن گويند لبيك اى خواننده به سوى خدا، شنيديم و اطـاعـت كـرديـم، پس از آن خلائق چون آن ندا را بشنوند از شهرها و قريه ها و صحراها و دريـاهـا از مـشرق تا مغرب عالم روى به مكه معظمه آورند و به خدمت آن حضرت برسند و چون قريب به غروب آفتاب شود از طرف مغرب شيطان فرياد نمايد كه اى گروه مردمان! پروردگار شما در وادى يابس وارد شده است و او عثمان بن عنبسه از فرزندان يزيد بن مـعـاوية بن ابى سفيان است با او بيعت نماييد تا هدايت يابيد و با او مخالفت ننماييد كه گـمـراه شـويـد، پـس ‍ مـلائكـه و نـقـبـا و نـجباى جن و انس او را تكذيب نمايند و منافقان و اهل تشكيك و ضلال و گمراهان به آن ندا گمراه خواهند شد.
و نـيـز نـداى ديـگـر از آسـمـان ظـاهـر شـود كـه آن نـدا قبل از ظهور حجة اللّه عليه السلام است كه آن هم در عداد علائم حتميه است كه البته بايد واقـع شـود و آن نـداء در شـب بيست و سوم ماه رمضان است كه همه ساكنين زمين از شرق تا غـرب عـالم آن ندا را خواهند شنيد و آن منادى جبريئل است كه به آواز بلند ندا كند كه (اَلْحـَقُّ مـَعَ عـَلِّىٍ وَ شـيـعَتِهِ). و شيطان نيز در وسط روز در ميان زمين و آسمان ندا كند كه همه كس بشنوند كه (اَلْحَقُّ مَعَ عُثْمانَ وَ شيعَتِهِ).(2)
سوم ـ خروج سفيانى است از وادى يابس، يعنى بيابان بى آب و علف كه در مابين مكه و شام است و آن مردى است بد صورت و آبله رو و چهارشانه و ازرق شم و اسم او عثمان بن عـنـبـسـه اسـت و از اولاد يـزيـد بن معاويه است و آن ملعون پنج شهر بزرگ را متصرف مى شـود كـه دمـشـق و حـمـص و فـلسـطـين و اردن و قنسرين است، پس ‍ از آن لشكر بسيار به اطـراف مـى فـرسـتـد و بـسـيـارى از لشـكـر او بـه سـمـت بـغـداد و كـوفـه خـواهـنـد آمد و قـتـل و غـارت و بـى حـيـايـى بـسـيـار در آن صـفحات مى نمايند و در كوفه و نجف اشرف قـتـل مـردان بـسـيـار واقع شود و بعد از آن يك حصه از لشكر خود را به جانب شام روانه نـمـايـد و يـك قـسـمـت از آن را بـه جـانـب مـديـنـه مـطـهـره و چـون به مدينه رسند سه روز قـتـل عـام نـمايند و خرابى بسيار وارد آورند و بعد از آن به سمت مكه روانه شوند و لكن به مكه نرسند و اما آن حصه كه به جانب شام روند و در بين راه لشكر حضرت حجة اللّه بـر آنها ظفر يابند و تمام آنها را هلاك نمايند و غنايم آنها را بالكليه متصرف شوند. و فـتـنه آن ملعون در اطراف بلاد بسيار عظيم شود خصوصا بالنسبة به دوستان و شيعيان عـلى بـن ابـى طـالب عـليـه السـلام حـتـى آنكه منادى او ندا كند كه هر كس سر يك نفر از دوسـتـان عـلى بـن ابى طالب عليه السلام را بياورد هزار درهم بگيرد، پس مردم به جهت مـال دنـيـا از حـال يـكـديگر خبر دهند و همسايه از همسايه خبر دهد كه او از دوستان على بن ابى طالب عليه السلام است.
بالجمله: آن قسمت از لشكر كه به جانب مكه روند چون به زمين بيداء رسند كه مابين مكه و مدينه است حق تعالى ملكى را مى فرستد در آن زمين و فرياد مى كند اى زمين اين ملاعينان را بـه خـود فرو بر، پس جميع آن لشكر كه به سيصد هزا مى رسند با اسبان و اسلحه بـه زمـيـن فـرو رونـد مـگـر دو نـفـر كـه بـا هـمديگر برادرند از طايفه جهنيه كه ملائكه صـورتـهـاى ايـشـان را بـر مـى گردانند و به يكى مى گويند كه (بشير) است برو به مكه و بشارت ده حضرت صاحب الا مر عليه السلام را به هلاكت لشكر سفيانى و ديـگـرى را كـه (نـذيـر) است مى گويند برو به شام و به سفيانى خبر ده و بـترسان او را، پس آن دو نفر به جانب مكه و شام روانه گردند. چون سفيانى اين خبر را بشنود از شام به جاب كوفه حركت كند و در آنجا خرابى بسيار وارد آورد و چون حضرت قـائم عـليـه السلام به كوفه رسد آن ملعون فرار كند و به شام برگردد پس حضرت لشـكـر از عـقـب او فـرسـتـد و او را در صـخـره بـيـت المـقـدس ‍ بـه قتل آورند و سر نحس او را بريده و روح پليدش را وارد جهنم گردانيد.(3)
چهارم ـ فرو رفتن لشكر سفيانى است در بيداء كه ذكر شد.(4)
پـنـجـم ـ قـتـل نـفـس زكـيـه اسـت، و آن پـسـرى اسـت از آل محمّد عليهم السلام در مابين ركن و مقام.(5)
شـشـم ـ خـروج سـيـد حـسنى است و آن جوان خوش صورتى است كه از طرف ديلم و قزوين خـروج نـمـايـد و بـه آواز بـلنـد فـريـاد كـنـد كـه بـه فـريـاد رسـيـد آل مـحـمـّد را، كـه از شـمـا يارى مى طلبند. و اين سيد حسنى ظاهرا از اولاد حضرت امام حسن مـجـتـبـى عـليـه السلام باشد و دعوى بر باطل ننمايد و دعوت بر نفس خود نكند بلكه از شيعيان خلص ائمه اثنى عشر عليهم السلام و تابع دين حق باشد و دعوت نيابت و مهدويت نـخـواهد نمود لكن مطاع و بزرگ و رئيس خواهد بود و در گفتار و در كردار موافق است با شـريعت مطهره حضرت خاتم النبيين صلى اللّه عليه و آله و سلم و در زمان خروج او، كفر و ظلم عالم را فرو گرفته باشد و مردم از دست ظالمان و فاسقان در اذيت باشند و جمعى از مـؤ مـنـيـن نـيـز مـسـتـعـد بـاشـنـد از بـراى دفـع ظـلم ظـالمـيـن، در آن حـال سـيـد حـسـنـى اسـتـغـاثـه نـمـايـد از بـراى نـصـرت ديـن آل مـحـمـّد عليهم السلام، پس ‍ مردم را اعانت نمايند خصوصا گنجهاى طالقان كه از طلا و نـقـره نـبـاشـد بـلكـه مـردان شـجـاع و قـويـدل و مـسـلح و مـكمل كه بر اسبهاى اشهب سوار باشند و در اطراف او جمع گردند و جمعيت او زياد شود و بـه نـحـو سـلطـان عـادل در مـيـان ايـشـان حـكـم و سـلوك نـمـايـد و كـم كـم بـر اهـل ظـلم و طـغيان غلبه نمايد و از مكان و جاى خود تا كوفه زمين را از لوث وجود ظالمين و كـافـران پاك كند و چون با اصحاب خود وارد كوفه شود به او خبر مى دهند كه حضرت حـجة اللّه مهدى آل محمّد عليهم السلام ظهور نموده است و از مدينه به كوفه تشريف آورده اسـت، پـس سـيـد حـسـنـى بـا اصـحـاب خود خدمت آن حضرت مشرف مى شوند از آن حضرت مطالبه دلايل امامت و مواريث انبياء مى نمايد.
حضرت صادق عليه السلام مى فرمايد: به خدا قسم كه آن جوان آن حضرت را مى شناسد و مـى داند كه او بر حق است و لكن مقصودش اين است كه حقيت او را بر مردم و اصحاب خود ظـاهـر نـمـايد. پس آن حضرت دلايل امامت و مواريث انبياء از براى او ظاهر نمايد. در آن وقت سيد حسنى و اصحابش به آن حضرت بيعت خواهند نمود مگر قليلى از اصحاب او كه چهار هـزار نـفـر از زيـديـه بـاشـنـد كـه مـصـحـف هـا و قـرآن در گـردن ايـشـان حـمـايـل اسـت و آنـچـه مـشـاهـده نـمـودنـد از دلايـل و مـعـجـزات آن را حـمـل بـر سحر نمايند و گويند كه اين سخنان بزرگى و اينها همه سحر است كه به ما نـمـوده انـد. پـس حـضـرت حجت عليه السلام آنچه نصيحت و موعظه نمايد ايشان را و آنچه اظـهـار اعـجـاز نـمـايد در ايشان اثر نخواهد نمود تا سه روز يشان را مهلت مى دهد و چون موعظه آن حضرت و آنچه حق است قبول ننمايند امر فرمايد كه گردنهاى ايشان را بزنند و حال ايشان بسيار شبيه است به حال خوارج نهروان كه لشكر حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در جنگ صفين بودند.(6)
هفتم ـ ظاهر شدن كف دستى است كه در آسمان طلوع نمايد و در روايت ديگر صورت و سينه و كف دستى در نزد چشمه خورشيد ظاهر شود.(7)
هشتم ـ كسوف آفتاب است در نيمه ماه رمضان و خسوف قمر در آخر آن.(8)
نـهم ـ آيات و علاماتى است كه در ماه رجب ظاهر مى شود، شيخ صدوق از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: ناچار است شيعيان را از فتنه عظيمى و آن وقـتـى اسـت كـه امـام ايـشان غائب باشد و اهل آسمان و زمين بر او بگريند، و چون ظهور او نـزديـك شـود در مـاه رجـب سـه نـدا از آسـمـان بـه گـوش مـردم بـرسـد كه همه خلق آن را بـشـنـونـد، نـداى اول ـ (اَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمين). و آواز دوم ـ ازفت الا زفة؛ يعنى نزديك شد امرى كه روز به روز و وقت به وقت مى رسد. صداى سوم ـ آنكه بدنى در پـيـش روى قـرص آفـتـاب ظـاهـر گـردد و نـدايـى رسـد كه اين است اميرالمؤ منين عليه السلام كه به دنيا برگشته است براى هلاك كردن ستمكاران پس در آن وقت فرج مؤ منان برسد.(9)
دهـم ـ اخـتـلاف بـنى عباس و انقراض دولت ايشان است كه در اخبار به آن اعلام شده است و آنـكـه ايـشـان قـبـل از قـيـام حـضرت قائم عليه السلام مختلف و منقرض خواهند شد از سمت خراسان.(10)
علامت هاى غير حتمى
و اما علامات غير حتميه: پس آنها بسيار است بعضى ظاهر شده و بعضى هنوز واقع نشده و ما در اينجا به بعضى از آنها به نحو اجمال اشاره مى كنيم:
اول ـ خراب شدن ديوار مسجد كوفه است.(11)
دوم ـ جارى شدن نهرى است از شط فرات در كوچه هاى كوفه.(12)
سوم ـ آباد شدن شهر كوفه است بعد از خراب شدن آن.(13)
چهارم ـ آب درآوردن درياى نجف است.(14)
پنجم ـ جارى شدن نهرى است از فرات به غرى كه نجف اشرف باشد.(15)
ششم ـ ظاهر شدن ستاره دنباله دار است در نزديك ستاره جدى.(16)
هفتم ـ ظاهر شدن قحطى شديد است قبل از ظهور آن حضرت.(17)
هشتم ـ وقوع زلزله و طاعون شديد است در كثيرى از بلاد.(18)
نهم ـ قتل بيوح است يعنى قتل بسيار كه آرام نمى گيرد.(19)
دهم ـ تحليه مصاحف و زخرفه مساجد و تطويل منارات است.(20)
يازدهم ـ خراب شدن مسجد براثا است.(21)
دوازدهم ـ ظاهر شدن آتشى است در سمت مشرق زمين كه تا سه روز يا هفت روز در ميان زمين و آسمان افروخته مى شود كه محل تعجب و خوف باشد.(22)
سيزدهم ـ ظاهر شدن سرخى شديد است كه در اطراف آسمان پهن مى شود كه همه آسمان را مى گيرد.(23)
چهاردهم ـ كثرت قتل و خونريزى است در كوفه از جهت رايات مختلفه.(24)
پانزدهم ـ مسخ شدن طايفه اى است به صورت قرده و خنازير.(25)
شانزدهم ـ حرك كردن بيرقهاى سياه است از خراسان.(26)
هـفـدهـم ـ آمـدن بـاران شـديـدى اسـت در مـاه جـمـادى الثـانـيـه و مـاه رجـب كـه مثل آن هرگز ديده نشده.(27)
هـيـجـدهـم ـ مـطـلق العـنـان شـدن عـرب اسـت كـه به هر جا كه خواهند بروند و هرچه خواهند بكنند.(28)
نوزدهم ـ خروج سلاطين عجم است از شاءن و وقار.(29)
بـيـسـتم ـ طلوع نمودن ستاره اى است از مشرق كه مانند ماه درخشنده و روشنى دهنده باشد و بـه شـكل غره ماه باشد و دو طرف آن كج باشد به نحوى كه نزديك است از كجى به هم وصل شود و چنان درخشندگى داشته باشد كه چشمها را خيره نمايد.(30)
بـيـست و يكم ـ فرو گرفتن ظلمت كفر و فسوق و معاصى است تمام عالم را و شايد مقصود از ايـن عـلامـت غـلبـه كفر و فسق و فجور و ظلم است در عالم و انتشار اين امور است در تمام بـلاد و كـثـرت مـيـل خلق است به اطوار و حالات كفار و مشركين از گفتار و كردار و تعيش و اوضـاع دنـيـويـه و تـشـبـه بـه ايـشـان در حركات و سكنات و مساكين والبسه؛ و ضعف و سـسـتـى حـال ايـشـان اسـت در امـر ديـن و آثـار شـريـعت و عدم تقيد ايشان به آداب شرعيه خصوصا در جزء اين زمان كه يوما فيوما حالات مردم در تزايد و اشتداد است در تشبه به اهـل كـفـر از جـمـيـع جـهـات دنـيـويـه بـلكـه در اخـذ قـواعـد كـفـر و عـمـل نـمـودن بـه آن در امـور ظـاهـريـه و بـسـيـار اسـت كـه اعـتـقـاد و اعـتـمـاد كـامل به اقوال و اعمال ايشان مى نمايند و وثوق تمام در كليه امور به آنها دارند و بسا بـاشـد كـه سـرايـت بـه سـوى عـقـايـد كـثـيـرى خـواهـد نـمـود كـه بـالمـره اصـل عـقـايـد ديـنـيـه اسـلام را از دسـت مـى دهـنـد بـلكـه اطفال خردسال را به آداب و قواعد ايشان تعليم مى نمايند؛ چنانچه فعلا مرسوم است كه در بـدايـت امـر نـمـى گـذارنـد كـه آداب و قـواعد دين اسلام در اذهان ايشان رسوخ نمايد و حـال كـثـيـرى از ايـشان بعد از بلوغ منجر به فساد عقيده و عدم تدين به دين اسلام خواهد شـد و بـر ايـن مـنوال تعيش خواهند نمود و هكذا حال كسانى كه معاشرت با چنين اشخاصى دارنـد و اهـل و عـيـال ايـشـان كـه تـبـعـه ايـشـان انـد؛ بـلكـه اگـر نـيـكـو تـاءمـل نـمـايـى مـى بـيـنـى كـه كـفـر بـر عـالم مـحـيـط شـده اسـت الا اقـل قـليل و مقدار يسير از عباداللّه كه آن هم غايب ايشان از ضعفاءالايمان و نواقص  اسلام انـد؛ چـه آنكه اكثر بلاد معموره در تصرف كفار و مشركين و منافقين است و اكثر از اهالى و از اهـل كـفـر و شـرك نـفـاق انـد مـگـر بـر سـبـيـل نـدرت و اهـل ايـمـان كـه اثـنـى عشريه باشند هم به جهت اختلاف در عقايد اصوليه دينيه و مذهبيه چـنـانـچـه مـتـفـرق و مـشـتـت انـد كـه اهـل حـق در مـيـان ايـشـان نـادر و قـليـل از اهـل ايـمـان هـم از عـوام و خـواص بـسـيـارى از ايـشـان بـه جـهـت ارتـكـاب بـه اعـمـال قـبـيـحـه و افـعـال شـنـيـعـه و مـحـرمـه از اقـسـام مـعـاصـى و مـحـرمـات و كل حرام و ظلم و تعدى هريك بر ديگرى در امور دينيه و دنيويه چنان ظلم بر انفس خود مى نمايند كه از اسلام و ايمان چيزى در نزد ايشان باقى نمانده مگر اسمى كه غير مطابق با مـسمى است و رسمى كه مخالف با آثار شريعت است. پس در روى زمين باقى نخواهد ماند فـعـلا از اسـم اثـرى مگر بسيار قليل كه آن هم مغلوب و منكوب و از وجود ايشان به ظاهر شـرع در تـرويـج ديـن اثـرى مـترتب نخواهند شد و (معروف) در نزد مردم بالمره (منكر) و (منكر)، (معروف) شده است و از اسلام باقى نمانده مگر مـجـرد اسـم و رسـم ظـاهـرى و گـويـا بـالمـره طـريقه اميرالمؤ منين عليه السلام و سجيه مرضيه ائمه طاهرين عليهم السلام از دست رفته است و نزديك است ـ العياذ باللّه ـ طومار شـريـعـت بـالمـره پـيـچـيده شود و به مراءى و مسمع همه خلق است كه آنچه ذكر شد يوما فيوما در تضاعف و اشتداد است و آنچه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم به آن خبر داد كـه اسـلام در اول ظهورش غريب بود و بعد از اين هم بر مى گردد و غريب مى شود در جـزء ايـن زمـان ظـاهر و هويدا شد و قريب به آن است كه تمام عالم پر شود از ظلم و جور بـلكـه فـى الحـقـيـقـة عـيـن ظـلم و جـور اسـت. پـس بـايـد ايـن قـليـل از عـِبـادُاللّه الْمـُؤْمـِنـيـن عـَلَى الدَّوام لَيـْلا وَ نـَهـارا مسئلت نمايند از روى تضرع و ابتهال كه حق تعالى تعجيل فرمايد فرج آل محمّد عليهم السلام را.(31)
علائم آخرالزمان از زبان اميرمؤ منان عليه السلام
و از بـعـض خـطـب حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام نقل شده كه فرمودند:
(اِذا صـاحَ النـّاقـُوسُ وَ كـَبـَسَ الْكابُوسُ وَ تَكَلَّمَ الْجامُوسُ فَعِنْدَ ذلِكَ عَجائِبُ وَ اَىُّ عـَجـائب اَنارَ النّارُ بِنَصيبَيْنِ وَ ظَهَرَت رايَةٌ عُثْمانِيَّةٌ بِوادٍ سُودٍ وَاضْطَرَبَتِ الْبَصْرَةُ وَ غـَلَبَ بـَعـْضـُهُمْ بَعْضَا وَ صَبا كُلُّ قَوْمٍ اِلى قَوْمٍ اِلى اَنْ قالَ عليه السلام وَ اَذْعَنَ هِرْقِلُ بِقُسْطَنْطَنِيَّةِ لِبَطارِقَةِ سُفْيانى فَعِنْدَ ذلِكَ تَوَقَّعُوا ظُهُورَ مُتَكَلِّمِ مُوسى مِنَ الشَّجَرَةِ عَلى طُور.) (32)
[تـرجـمـه: وقـتـى كه ناقوس به صدا درآيد و كابوس و رياست طلب قيام نمايد و گاو تـكـلم نـمـايـد (شـايد مراد آن باشد كه شخص عظيم الجثه و صاحب شوكت و در فهم مانند گـاو بـاشـد و حـكـومـت نـمـايـد). و در ايـن هـنـگـام شـگـفتى هاست و چه شگفتى و عجائبى! بـرافـروخـتـه مـى شود آتش در شهر نصيبين و علم و پرچم عثمانى از سرزمين سياهان (يا سـرزمـيـن سـودان) ظـاهـر مـى گردد و شهر بصره به آشوب كشيده مى شود. هر گروه و طـايـفـه اى بـا گـروه و طايفه ديگر در مقام غلبه درآيند ـ تا اينكه حضرت مى فرمايد ـ هرقل كه قيصر روم است براى (بطارقه) كه يكى از سرداران لشكر سفيانى در قـسـطـنـطـنـيـه اعـتقاد پيدا نموده و از او اطاعت مى نمايد؛ پس در اين هنگام منتظر ظهور كسى باشيد كه در طور سينا از درخت با موسى عليه السلام سخن گفت!]
و هـم در بـعـضـى از كـلمات درر بار خود فرموده است در علامات ظهور حضرت قائم عليه السلام:
(اِذا اَمـاتَ النـّاسُ الصَّلاةَ وَ اَضـاعـُوا الاَمانَةَ وَاسْتَحَلُّوا الْكِذْبَ وَ اَكَلُوا الرِّبا وَ اَخَذُوا الرِّشـا وَ شـَيِّدوُا الْبـُنـْيـان وَ بـاعـُوا الدّيـنَ بـِالدُّنْيا وَ اسْتَعْمَلوا السُّفَهاءَ وَ شاوَرُوا النِّسـاء وَ قـَطـَعـُوا الاَرْحـامَ وَ اتَّبَعُوا الاَهْواءَ وَ اسْتَخَفُّوا بِالدِّماءِ وَ كانَ الْحِلْمُ ضَعْفا وَ الظُّلْمُ فـَخـْرَا وَ كـانـَتِ الاُمَراءُ فَجَرَةً وَ الْوُزَراءُ ظَلَمَةً وَ الْعُرَفاءُ خَوَنَةً وَ الْقُرّاءُ فَسَقَةً وَ ظـَهـَرَتْ شـَهـاداُت الزُّورِ وَاسْتَعْلَنَ الْفُجُورُ وَ قَوْلُ الْبُهْتاِن وَ الاِثْمُ وَ الطُّغْيا نُ وَ حُلِّيتِ الْمـَصا حِفُ وَ زُخْرِفَتِ الْمَساجِدُ وَ طَوِّلَتِ الْمَنائِرُ وَ اُكْرِمَ الاَشْرارُ وَ ازْدَحَمَتِ الصُّفُوفُ وَ اخـْتـَلَفـَتِ الاَهـْواءُ وَ نـُقـِضَتِ الْعُقُودُ وَ اقْتَرَبَ الْمَوْعُودُ وَ شارَكَ اَزْواجِهُنَّ فِى التِّجارَةِ حـِرْصـا عـَلَى الدُّنْيا وَ عَلَتْ اَصْواتُ الفُسّاقِ وَ اسْتُمِعَ مِنْهُمْ وَ كانَ زَعيمُ الْقَوْمِ اَرْذَلُهُمْ وَ اتُّقـِىَ الْفـاجـِرُ مـخـافـَةَ شـَرِّهِ وَ صـُدِّقَ الْكـاذِبُ وَ ائْتـُمـِنَ الْخـائِنُ وَ التُّخِذَتِ الْقِيّانُ وَ الْمـَغـازِفُ وَ لَعـَنَ آخـِرُ هـذِهِ الاُمَّةِ اَوَّلَهـا وَ رَكـِبَ ذَواتِ الْفـُرُوجِ السُّرُوجِ وَ تـَشَبَّهُ النِّساءَ بـِالرِّجـالِ وَ الرِّجـالَ بـِالنِّسـاءِ وَ شـَهِدَ الشّاهِدَ مِنَْغْيِر اَنْ يَسْتَشْهَدَ وَ شَهِدَ الاِخرُ قَضاءُ لِذِمـامٍ بـِغـَيـْرِ حَقٍّ عَرَفَهُ وَ تَفَقَّهَ لِغَيْرِ الدّينِ وَ اثَروُا عَمَلَ الدُّنيا عَلى الا خِرَةِ وَ لَبِسُوا جُلُودَ الْضَّاءنِ عَلى قُلُوبِ الذِّئابِ وَ قُلُوبُهُمْ اءَنْتَنُ مِنَ الْجَيْفِ وَ اَمَرُّ مِنَ الصَّبْرِ فَعِنْدَ ذلِكَ اَلْوَحـا اَلْوَحـا الْعـَجـَلَ الْعـَجـَلَ خـَيـْرُ الْمـَسـاكِنِ يَوْمَئِذٍ بَيْتُالْمُقَدَّسِ لَيَاءْتِيَنَّ عَلَى النّاسِ زَمانٌ يَتَمَنّى اَحَدُهُمْ اَنَّهُ مِنْ سُكّانِهِ).(33)
[تـرجـمـه: زمـانـى كـه مـردم نـمـاز را بـمـيـرانـنـد و امـانت را ضايع كنند و دروغ گفتن را حـلال شـمارند و ربا بخورند و رشوه بگيرند و ساختمانها را محكم بسازند و دين را به دنـيـا بـفـروشـنـد و مـوقـعـى كـه سفيهان را به كار گماشتند و با زنان مشورت كردند و پيوند خودشان را پاره نمودند و هواپرستى پيشه ساختند و خون يكديگر را بى ارزش ‍ دانـسـتـنـد، حـلم و بـردبارى در ميان آنها نشانه ضعف و ناتوانى باشد و ظلم و ستم باعث فـخر گردد، امراء فاجر، وزراء ظالم و سركردگان دانا و خائن و قاريان (قرآن) فاسق بـاشـنـد. شـهـادت بـاطـل آشـكار باشد و اعمال زشت و گفتار بهتان آميز و گناه و طغيان و تـجاوز علنى گردد قرآنها زينت شود و مسجدها نقاشى و رنگ آميزى و مناره ها بلند گردد و اشـرار مـورد عـنـايـت قـرار گـيـرنـد و صـف ها در هم بسته شود. خواهشها مختلف باشد و پـيـمـانـهـا نـقـض گـردد و وعـده اى كـه داده شـد نـزديـك شـود. زنـهـا بـه واسـطـه ميل شايانى كه به امور دنيا دارند در امر تجارت با شوهران خود شركت جويند. صداهاى فاسقان بلند گردد و از آنها شنيده شود.
بـزرگ قـوم، رذل ترين آنهاست، از شخص فاجر به ملاحظه شرش تقيه شود، دروغگو تـصـديـق و خـائن امـيـن گـردد، زنـان نـوازنـده، آلات طـرب و مـوسـيـقى به دست گرفته نـوازندگى كنند و مردم پيشنيان خود را لعنت نمايند. زنها بر زين ها سوار شوند و زنان به مردان و مردان به زنان شباهت پيدا كنند. شاهد (در محكمه) بدون اينكه از وى درخواست شـود شـهادت مى دهد و ديگرى به خاطر دوست خود بر خلاف حق گواهى مى دهد. احكام دين را بـراى غـيـر ديـن بـيـاموزند و كار دنيا را بر آخرت مقدم دارند. پوست ميش را بر دلهاى گـرگ ها بپوشند، در حالى كه دلهاى آنها از مردار متعفن تر و از صبر تلخ ‌تر است. در آن موقع شتاب و تعجيل كنيد. بهترين جاها در آن روز بيت المقدس است. روزى خواهد آمد كه هـركـسـى آرزو كـند كه از ساكنان آنجا باشد. (مهدى موعود عليه السلام) ترجمه استاد دوانى ص 963.]

علت ضعف ايمان در مسلمانان

علت ضعف ايمان در مسلمانان
مـؤ لف گـويد: كه شايسته ديدم در اينجا نقل كنم ملخص كلام شيخ خود ثقة الاسلام نورى رضـى اللّه عـنـه را در (كـلمـه طـيـبه) بعد از آنكه اثبات كرده كه فرقه اثنى عـشـريـه اهـل نجات اند از هفتاد و سه فرقه، فرموده: و نجات اين جماعت در اين اعصار در غايت ضعف و پستى و قلت و سستى است به سبب امورى چند كه عمده آن كثرت تردد و آمد و شد كفار است به بلاد مقدسه ايران و شدت مراوده و تحبب مسلمين با ايشان و فرو گرفتن امـتـعـه و اقـمـشـه و آلات و اثـاث البـيت اهل كفر و شرك هر شهر و دهكده را تا آنكه نمانده چيزى از ضروريات زندگى و اسباب راحت بدن و آسودگى جز آنكه از آنها در آن نشانه و اسـمـى و يـادگـار و رسمى هست و نتايج اين كار و آثار اين رفتار مفاسد و مضارى است بى شمار كه در دين اسلام پيدا شده.
اول ـ آن اسـت كـه بـغـض قـلبـى كـفـار و مـلحـديـن كـه از اركـان ديـن و اجزاء ايمان است از دل بـرده و مـحـبـت و دوسـتى آنها را كه در مناقضت با دوستى خداوند و اوليائش چون آب و آتـش اسـت آورده بـلكـه مـراوده و آمـيـزش بـا آنـهـا مـايـه افـتـخـار و سـبـب مـبـاهـات شـده و حال آنكه حق تعالى مى فرمايد در آيه (لاتَجِدُ قَوْما...) (34)[يعنى:] نمى يابى قومى را كه ايمان آوردند به خداوند و روز باز پسين دوست دارند كسى را كه دشـمـنى و مخالفت كند خدا و رسول او را هر چند پدران يا پسران يا برادران يا عشيره او باشند چه رسد به بيگانه پس دوست ايشان را حظى از ايمان نباشد. و نيز فرموده:
(يـا اَيُّهـَا الَّذيـنَ آمـَنـُوا لاتَتَّخِذُوا عَدوِّى وَ عَدوَّكُمْ اَوْلِياَّءَ...) (35)[ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده ايد، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى مگيريد.]
و در (مـن لايـحـضره الفقيه) از جناب صادق عليه السلام روايت كرده كه خداوند وحـى فـرسـتـاد بـه سـوى پيغمبرى از پيغمبران خود كه بگو به مؤ منين نپوشند لباس اعـداى مـرا و نخورند غذاى اعداى مرا و نروند به راه هاى اعداى من پس ‍ مى شويد ا دشمنان مـن چـنانچه ايشان دشمنان من اند.(36) و در (كتاب جعفريات) به همين مـضـمـون از حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام نـقـل كـرده و در آخـر آن فـرمـوده: و متشكل نشوند به شكلهاى اعداى من.(37)
و در (امـالى صـدوق عـ(مروى است كه جناب صادق عليه السلام فرمود: كسى كه دوسـت دارد كـافـرى را، دشـمـن داشـتـه خـداوند را و كسى كه دشمن شود كافرى را، دوست داشـتـه خـدا را. آنـگـاه فرمود: دوست دشمن خدا، دشمن خدا است.(38) و در (صـفـات الشـيعه) از جناب امام رضا عليه السلام روايت كرده كه فرمود: به درستى كـه از كـسـانـى كـه به خود بستند محبت ما اهل بيت را كسانى اند كه فتنه ايشان سخت تر است بر شيعيان ما از دجال، راوى گفت: به چه سبب؟ فرمود: به دوست داشتن دشمنان ما و دشـمـن داشـتـن دوسـتـان مـا، زيـرا كـه چـون چـنـيـن شـود مـخـتـلط مـى شـود حـق بـه باطل و مشتبه مى شود پس شناخته نمى شود مؤ من از منافق.(39)
و نـيـز آن جـنـاب دربـاره اهـل جـبـر و تـشـبـيـه و غـلات فـرمـود چـنـانـچـه در (خـصـال عـ(مروى است كه هركس دوست دارد ايشان را، دشمن داشته ما را و كسى كه دشمن دارد ايـشـان را، دوسـت داشـتـه مـا را و كسى كه مواصلت كند ايشان را، بريده است با ما و كـسـى كه بريده از ايشان، مواصلت كرده با ما و كسى كه بيازارد ايشان را، نيكى كرده اسـت بـا مـا و كـسى كه نيكى كند ايشان را، آزرده است ما را و كسى كه اكرام كند ايشان را، اهـانت كرده ما را و كسى كه اهانت كرده ايشان را، اكرام نموده ما را و كسى كه رد كند ايشان را، پـذيـرفـتـه از مـا و كـسـى كه بپذيرد از ايشان، رد نموده ما را و كسى كه احسان كند ايـشان را، بدى نموده با ما و كسى كه بدى كند با ايشان، احسان نموده با ما و كسى كه تـصديق كند ايشان را، ما را تكذيب نموده و كسى كه تكذيب كند ايشان را، نصدى نموده ما را و كسى كه عطيه دهد ايشان را، محروم كرده ما را و كسى كه محروم كرده ايشان را، عطيه داده مـا را. اى پـسـر خـالد! هـر كه از شيعيان ما است نگيرد از ايشان دوستى و ناصرى، و چـون حـال ايـن قـسـم كـفـره چـنـيـن بـاشـد حال ساير كفار اگر بدتر نباشد كمتر نخواهد بود.(40)
دوم ـ آنكه در دل بغض دين و طريقه مسلمين و عداوت متدينين و علما و صالحى كه متاءدب اند بـه آداب شـريـعـت و مـنـكـرنـد به قلب و زبان معاشرات و مشابهت به آن جماعت را كم كم ثـابـت و بـرقـرار شـود چـه هـر كـس بـه حسب فطرت متنفر است از مخالفت طريقه و منكر رسـوم خـويـش كـه آنـهـا را از روى محبت و خيال التذاذ و منفعت اختيار كرده خصوص اگر آن مخالف، ناهى و رادع باشد به قدر امكان او را از پيروى آن طريقه و شيوع و بروز اين مـفـسـده بـه مـقـامـى رسـيـده كـه نـزديـك شـد مـعـامـله كـنـنـد بـا اهل علم و ارباب دين معامله با يهود مسكين كه از دينش قلب منزجر و صورت عبوس شده و آن را كـه تـمكن رساندن اذيتى است به او در صدد ان برآمده بلكه از ديدن صاحب عمامه كه وجـودش مـنـغـص عـيـش و مـانـع لهـو لعب است تنفر بيش از و انزجار و استهزاء و سخريه و اشـاره بـه چـشـم و دست به نحو استخفاف زياده از ديگران بلكه حكايت حركات و سكنات اهـل عـلم را در اوقـات تـحـصـيـل و عـبـادت از اسـبـاب مـضـحـكـه مـجـالس لهـو و زيـنـت محافل طرب خود كرده اند و گاهى در لباس شعر و مضامين نظم درآوردند و همان كارها كه كفار هنگام ديدن مؤ منين مى كردند از استهزاء به زبان و اشاره به ابرو و چشم و استحقار و اسـتـخـفـاف به مقدار ميسور، و خداوند در مواضع متعدده حكايت فرموده و وعده عذاب دنيا و آخـرت بـه آن داده بـه هـمان روش فساق و فجار با آن جماعت در اين اعصار چنين كنند و اين بـغـض و مـنـافـرت بـا لزوم تـعـظـيـم و احـتـرام ايـشـان نـهـايـت مـنـاقـضـت و كـمـال مباينت دارد و هرگز با يكديگر جمع نشود. و در اخبار بسيار دائره ايمان را منحصر فـرمـوده انـد بـه حـب فـى اللّه و بغض فى اللّه و فرمودند: ايمان نيست مگر حب و بغض خـداونـد و آنـچـه پـسـنـديـده و دوسـت دارد، و بـغـض اعـداى خـداونـد و آنـچـه دوسـت دارنـد. (41)
و در (نـهـج البـلاغه) مذكور است كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند: اگر نـبـود در مـا مگر دوست داشتن ما آنچه را كه خداوند دشمن دارد و تعظيم كردن ما آنچه را كه خـداونـد حـقـيـركـرده هـرآيـنه كفايت مى كرد ما را در مخالفت ما خدا ر ا و روگرداندن از امر او.(42)
و بالجمله: رشته كار امت پيغمبر آخرالزمان صلى اللّه عليه و آله و سلم به جايى رسيده كـه غـالب عـوام از ضـروريـات مـسـايـل بـى خـبـرنـد بلكه از تردد و مجالست و انس ‍ با نصارى وزنادقه و دهريين چندان كلمات كفر و سخنان منكرانه كه مورث ارتداد است در ميان مـردم شـايـع شـده كـه فـوج فـوج از ديـن بـيـرون رونـد و نـدانند و اگر دانند از هم خود نشمارند.
اكابر و اعيان به معاصى بزرگ چون خوردن روزه شهر رمضان در محضر خلايق مفتخرند و بـر پـيروان دين خند زنند و سخريه و استهزاء كنند و ايشان را بى شعور و بى ادراك دانـنـد و در سـلك بى خبران و بى ذوقان شمارند و گاهى ايشان را خشك مقدس نامند و بر افـعـال خـدا عـز و جـل پـيـوسـتـه اعـتـراض كـنـند و ايراد گيرند و مدايح و توصيف حكما و اهل صنايع فرنگ و كثرت عقل و هوشى ايشان را ورد زبان و زينت مجالس نمايند و صنايع و اعـمـالشـان را كـه نتيجه فى الجمله تكميلى است در علم طبيعى و رياضى از قوت بشر بـيـرون دانـند و با معاجز و خوارق عادات انبيا و اوصيا عليهم السلام برابر سازند و از مـجـالس عـلمـا گـريـزان و از صـحـبـت عـلم ديـن و ذكـر مـعـاد مـلول و مـنـزجـر شـونـد و اگـر در مـحـفـلى گـرفـتـار شـونـد بـه خـواب رونـد يـا دل را بـه جـاى ديـگـر فـرسـتـنـد، و رعـايـت فـقـراء و اهـل ديـن را لغـو و بـى فـايـده انـگـارنـد و از امـوال نجسه كه از چندين راه حرام و از خون ارامل و ايتام به دست آورده و در مصارف حرام و معاصى عظام خرج كنند خود را غنى و معظم و لازم الاحـتـرام شـمـرنـد و عـلمـا و اتـقـيـا را خـورنـده مـال مـردم و حـلوايـى و گـدا و ذليـل پندارند. استعمال ظروف نقره و طلا و لباس مردى زرى و ديبا و ريش هاى تراشيده بـه هـيـئت بـنـى مروان و بنى اميه سخن محبوب و زبان مرعوب لسان فرانسه و انگليس و بـدل كـتـاب خـداونـد و آثـار ائمـه اطـهـار عـليـهـم السـلام كـتـب ضـلال و مـؤ لفـات كـفره را انيس و جليس، يهوديان كه سالها در بلاد فرنگ با عيسوى محشورند رسوم مذهب و كيش خود را از دست ندادند، و مسلمانان از سفر چند ماهه به آن صوب دل از مسلمانى كشيدند كمتر معصيتى مانده كه شايع نشده و قبحش از انظار برداشته نيست و كـمـتـر طـاعـتـى و عـبادتى باقى است كه از آن جز صورت و اسمى و در آن از چندين راه خلل و فسادى راه نيافته، اهل حق از اقامه معروف و نهى منكر عاجز و با قدرت از تاءثير آن مـاءيـوس و در خـلوات بـر ضـعـف ايـمـان و غـربـت اسـلام و شـيوع منكر گريان و مغموم.(43)
والحـمـدللّه كـه ظاهر شد صدق اخبار ختمى مرتبت صلى اللّه عليه و آله و سلم به وقوع اين مفاسد و غير آن در امت او، چنانچه شيخ جليل على بن ابراهيم قمى در تفسير خود از ابن عـبـاس روايـت كـرده كـه گـفت: حج كرديم با رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم پس گـرفـت حلقه در كعبه را پس روى مبارك را متوجه نمود به ما و فرمود: آيا خبر ندهم شما را بـه عـلامـات قيامت، و بود نزديكترين مردم در آن روز به آن جناب، سلمان رضى اللّه عنه پس گفت: بلى يا رسول اللّه! پس فرمود: از علامات قيامت ضايع كردن نماز است و پـيـروى شـهـوات و مـيـل بـه آراء بـاطـله و تـعـظـيـم اربـاب مـال و فروختن دين به دنيا در آن وقت آب مى شود قلب مؤ من در جوفش چنانچه آب مى شود نـمـك در آب آز آنـچه مى بينيد از منكرات پس قدرت ندارد بر تغيير آن، سلمان گفت: به درستى اينها هر آينه خواهد شد يا رسول اللّه! فرمود: آرى، قسم به آنكه جانم در دست او اسـت اى سـلمان! پس در آنگاه (منكر) معروف مى شود و (معروف) منكر و امين مى شود خـائن و خـيانت مى كند امين، و تصديق كرده مى شود درغگو و تكذيب كرده مى شود صادق. سـلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول اللّه! فرمود: آرى، قسم به آنكه جانم در دست او اسـت! اى سـلمـان! مـى شـود در آن زمـان ريـاسـت زنـان و مـشـاركـت كـنـيـزان و نـشـسـتـن اطـفـال بـر مـنـبـرهـا و مـى شـود دروغ ظـرافـت و زكـات غـرامـت يـعـنـى دادن آن را ضـرر در مـال خـود دانـنـد و مـال كـفار را كه به غلبه گيرند غنيمت خود كنند يعنى در مصارف مسلمين صـرف نـكنند، و جفا مى كند مرد، پدر و مادر (44) خود را و بيزارى مى جويد از صـديـق خـود و طـلوع مـى كـنـد سـتـاره دنـبـاله دار. سـلمـان گـفـت: ايـنـهـا خـواهـد شد يا رسول اللّه! فرمود: آرى: قسم به آنكه جانم در دست او است! به درستى كه در آن وقت شـريـك مـى شـود زن بـا شوهرش در تجارت و باران در تابستان آيد و جوانمردان تمام شـونـد و حـقير مى شود فقير؛ پس ‍ در آن وقت بازارها نزديك يكديگر شود كه ناگاه اين گويد نفروختيم چيزى و آن گويد نفعى نكرديم به چيزى. پس نمى بينى مگر مذمت كننده براى خدا. سلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول اللّه! فرمود: آرى، قسم به آنكه جانم در دسـت او اسـت! اى سـلمان، پس در آن زمان والى شوند بر آنها كسانى كه اگر سخنى بـگـويند بكشند ايشان را و اگر سكوت كنند مستاءصل كنند ايشان را، هرآينه برگزينند غـنـيـمـت ايشان را و پايمال كنند حرمت ايشان را و بريزند خونهاى ايشان را و هر آينه پر شـود دلهـاى ايـشـان از فـسـاد و تـرس پـس نمى بينى ايشان را مگر ترسان و هراسان. سـلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول اللّه! فرمود: آرى، قسم به آنكه جانم در دست او است! به درستى كه در آن زمان آورده شود چيزى از مشرق و چيزى از مغرب و به رنگها و زيـنـتـهاى مختلفه در آيند پس واى بر ضعفاى امت من از آنها و واى بر آنها از خداوند، رحم نـمـى كـنـنـد صـغـيـر را و توقير نمى نمايند بزرگ را و نمى گذرند از بدكاران، جثه ايـشـان جـثـه آدمـيـان اسـت و دل ايـشـان، دل شـيـاطـيـن. سـلمـان گـفـت: ايـنـهـا خواهد شد يا رسول اللّه! فرمود: آرى، قسم به آنكه جانم در دست او است! اى سلمان، در آن وقت اكتفا كنند مردان بر مردان و زنان بر زنان و رشك برند بر مردان چنانچه رشك برده مى شود بـر دخـتـران، و مـردان شبيه به زنان و زنان شبيه به مردان شوند و سوار شوند زنان بـر زيـن، پـس بـر ايـن زنـان از امـت مـن باد لعنت خداوند. سلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول اللّه! فرمود: آرى، قسم به آنكه جانم در دست او است! به درستى كه در آن وقت نقش و طلاكارى كنند مسجدها را چنانچه نقش و تذهيب كنند معبد يهود و نصارى را و زينت داده مـى شـود قـرآنـهـا و دراز مى شود مناره ها و بسيار مى شود صفها كه دلشان بر يكديگر كـيـنـه و عـداوت دارد و زبـانـهـايـشـان مـخـتـلف اسـت. سـلمـان گـفـت: ايـنـهـا خـواهد شد يا رسـول اللّه! فـرمـود: آرى، قـسم به آنكه جانم در دست او است! و در آن وقت آرايش كنند مـردهـاى امت من به طلا و بپوشند حرير و ديباج و بگيرند پوست پلنگ به جهت جامه زير دِرع [زره جـنـگـى]. سـلمـان گفت: اينها خواهد شد يا رسول الله! فرمود: آري به آنكه جانم در دست اوست! اي سلمان! در آن وقت ظاهر مي شود ربا و معامله عيٌنَه كنند، يعني متاعي را بفروشند به وعده به قيمت معين بعد آن متاع را بايع از مشتري بخرد به كمتر از آن قيمت و اين نوعي است از حيله تحليل ربا، و داد و ستد شود دين و بلند شود دنيا. سلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول الله! فرمود آري قسم به آنكه جانم در دست اوست! اي سلمان، و در آن وقت طلاق زياد مي شود و جاري نشود حدي براي خداوند و هرگز ضرري نرسانند به خداي تعالي. سلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول الله! فرمود آري، قسم به آنكه جانم در دست اوست! و در آن وقت ظاهر شوند كنيزان خواننده و آلات لهو كه حكايت مقامات آواز را كند چون عود و طنبور و والي شود بر ايشان شرار امت. سلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول الله! فرمود: آري، قسم به آنكه جانم در دست او است! اي سلمان، در آن وقت حج مي كنند اغنيا براي نزهت، و متوسطين ايشان براي تجارت، و فقرا ايشان براي ريا و سُمعَه [=آوازه و شهرت]، پس در آن وقت پيدا شوند قومي كه عِلم دين آموزند براي غير خدا و بسيار شود اولاد زنا و خوانندگي كنند به قرآن و بر روي يكديگر بريزند براي دنيا! سلمان گفت: اينها واقع خواهد شد يا رسول الله! فرمود: آري به آنكه جانم در دست او است! اي سلمان اين در وقتي است كه دريده مي شود حرمتها و كسب كرده شود معاصي و مسلط شوند بدان بر خوبان و منتشر شود دروغ و ظاهر شود لجاجت و شايع شود فقر و احتياج و افتخار كنند به لباس و ببارد بر ايشان باران در غير وقت باران، و نيكو دانند و شمرند و گيرند نَرد و شطرنج و طبل و آلات ساز را قبيح دانند امر به معروف و نهي از منكر را تا آنكه مي شود مومن در آن وقت خوارتر از كنيز، و ملامت ميان قُرا و عُباد فاش مي شود پس آنها خوانده شوند در ملكوت آسمانها اَرجاس و اَنجاس. سلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول الله! فرمود: آري، قسم به آنكه جانم در دست او است! اي سلمان، پس در آن وقت نترسد غني بر فقير تا آنكه سائل سوال كند از جمعه تا جمعه پس نمي يابد احدي را كه بگذارد در كف او چيزي.
سـلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول اللّه! فرمود: آرى، قسم به آنكه جانم در دست او است. انتهى الخبر.(45)
و بـالجـمله: غيرت در دين و عصبيت در مذهب چنان از خلق برداشته شده كه اگر از كافرى يـا مـخـالفـى ضـررهـاى كلى به دين او برسد اندوهگين نشود به مقدار همين كه از ضرر جـزيـى مـالى كـه از بـرادر مـسلم به او رسيده و اگر دسته دسته مردم از دين برگردند هرگز غمگين نشوند.(46)
---------------------------------
1-(كفاية الموحدين) طبرسى نورى 3/400 ـ 401.
2-(كفاية الموحدين) 3/401 ـ 402.
3-(كفاية الموحدين) 3/402.
4-(كفاية الموحدين) 3/403.
5-(كفاية الموحدين) 3/403.
6-(كفاية الموحدين) 3/403.
7-(كفاية الموحدين) 3/403.
8-(كفاية الموحدين) 3/403.
9-(كفاية الموحدين) 3/404.
10-(كفاية الموحدين) 3/405.
11-(كفاية الموحدين) 3/409
12-(كفاية الموحدين) 3/410.
13-(كفاية الموحدين) 3/410.
14-(كفاية الموحدين) 3/410.
15-(كفاية الموحدين) 3/410.
16-(كفاية الموحدين) 3/411.
17-(كفاية الموحدين) 3/412.
18-(كفاية الموحدين) 3/412.
19-(كفاية الموحدين) 3/413.
20-(كفاية الموحدين) 3/414.
21-(كفاية الموحدين) 3/415.
22-(كفاية الموحدين) 3/419.
23-(كفاية الموحدين) 3/419.
24-(كفاية الموحدين) 3/419.
25-(كفاية الموحدين) 3/421.
26-(كفاية الموحدين) 3/422.
27-(كفاية الموحدين) 3/422.
28-(كفاية الموحدين) 3/422.
29-(كفاية الموحدين) 3/422.
30-(كفاية الموحدين) 3/422.
31-(كفاية الموحدين) 3/413 ـ 414.
32-(كفاية الموحدين) 3/424.
33-(كـفـايـة المـوحدين) 3/426، (بحارالانوار) 52/193.
34-سوره مجادله (58)، آيه 22.
35-سوره ممتحنه (60)، آيه 1.
36-(كلمه طيبه) محدث نورى ص 12، (من لايحضره الفقيه) 1/163.
37-(كلمه طيبه) ص 12، (جعفريات) ص 234.
38-(كـلمـه طيبه) ص 12، (امالى) صدوق ص 702، مجلس 88، حديث 960.
39-(كلمه طيبه) ص 12، (صفات الشيعه) ص 50.
40-(كلمه طيبه) ص 12، (عيون اخبار الرضا عليه السلام) 1/143.
41-(كلمه طيبه) محدث نورى ص 13.
42-(نهج البلاغه) ترجمه شهيدى، ص 162، خطبه 160.
43-(كلمه طيبه) محدث نورى ص 17 ـ 18.
44-مـحـتمل است معنى اين باشد كه شخص جفا مى كند به والدين خود و نيكى مـى كـنـد بـه رفـيق خود (شيخ عباس قمى رحمه اللّه) قطعا همين است زيرا عبارت حديث در نسخ صحيحه و (يبر صديقه) است نه (يتسرّه عن صديقه). (ابراهيم احمدى ميانجى).
45-(كلمه طيبه) ص 19 ـ 20، (تفسير قمى) 2/303.
46-(كلمه طيبه) ص 21.
-----------------------------
مرحوم شيخ عباس قمي

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page