و آداب بـندگى و رسوم فرمانبردارى آنانكه سر به زير فرمان و اطاعت آن جناب فرود آورده اند و خود را عبد طاعت و ريزه خور خوان احسان وجود مبارك او دانسته و آن شخص معظم را امام و واسطه رسيدن فيوضات الهيه و نعم غير متناهيه دنيويه و اخرويه قرار داده و از آنها چند چيز بيان مى شود:
دوران غيبت كبرى آزمايشگاه است
اول ـ مـهـمـوم بـودن بـراى آن جناب در ايام غيبت و سبب اين، متعدد است: يكى براى محجوب بودن آن جناب و نرسيدن دست به دامان وصالش و روشن نگشتن ديدگان به نور جمالش.
در (عيون) از جناب امام رضا عليه السلام مروى است كه در ضمن خبرى متعلق به آن جـنـاب فـرمـود: چه بسيار مؤ منى كه متاءسف و حيران و محزونند در وقت فقدان ماء معين، يعنى حضرت حجت عليه السلام.(1)
در دعـاى نـدبه است كه (گران است بر من كه خلق را ببينم و تو ديده نشوى و نشنوم از تو آوازى و نه رازى، گران است بر من كه احاطه كند به تو بلا نه به من و نرسد بـه تـو از مـن نـه نـاله اى و نـه شكايتى، جانم فداى تو غايبى كه از ما كناره ندارى، جـانم فداى تو دور شده اى كه از ما دورى نگرفتى، جانم فداى تو كه آرزوى هر مشتاق و آرزومـنـدى از مـرد و زن كه تو را يد آورند و ناله كنند، گران است بر من كه من بر تو بـگـريـم و خـلق از تـو دسـت كـشـيـده بـاشـند). تا آخر دعا كه نمونه اى است از درد دل آنكه جامى از چشمه محبت آن جناب نوشيده.
و ديگر ممنوع بودن آن سلطان عظيم الشاءن از رتق و فتق و اجراى احكام و حقوق و حدود و ديدن حق خود را در دست غير خود.
از حـضـرت بـاقـر عليه السلام روايت است كه فرمود به عبداللّه بن ظبيان كه هيچ عيدى نـيـسـت بـراى مـسـلمـيـن نـه قـربـان و نـه فـطـر مـگـر آنـكـه تـازه مـى كـند خداوند براى آل مـحـمّد عليهم السلام حزنى را، راوى پرسيد چرا؟ فرمود كه ايشان مى بينند حق خود را در دست غير خودشان.(2)
و ديـگـر بـيـرون آمـدن جـمـعى از دزدان داخلى دين مبين از كمين و افكندن شكوك و شبهات در قلوب عوام بلكه خواص تا آنكه پيوسته دسته دسته از دين خداوند بيرون روند، و علماى راستين از اظهار علم خود عاجز، و صادق شده وعده صادقين عليهم السلام كه خواهد آمد وقتى كـه نـگـاه داشـتـن مـؤ مـن ديـن خـود را مـشـكـل تـر است از نگاه داشتن جمره اى از آتش در دست.(3)
شيخ نعمانى روايت كرده از عميره دختر نفيل كه گفت: شنيدم حسن بن على عليه السلام مى فرمايد: نخواهد شد آن امرى كه شما منتظر آنيد تا اينكه بيزارى جويد بعضى از شما از بعضى و خيو (آب دهان) اندازد بعضى از شما در صورت بعضى و شهادت دهد بعضى از شـمـا به كفر بعضى و لعن كند بعضى شما بعضى را. پس گفتم به آن جناب كه خيرى نيست در آن زمان؟ پس حسين عليه السلام فرمود: تمام خير در آن زمان است، خروج مى كند قـائم مـا و هـمـه آنـهـا را دفـع مـى كـنـد. و نـيـز از جـنـاب صـادق عـليـه السـلام خـبـرى نقل كرده به همين مضمون و از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام روايت كرده كه فرمود به مالك بن ضمره كه اى مالك چگونه اى تو آنگاه كه شيعه اختلاف كنند چنين، انگشتان خود را داخل نمود در يكديگر، پس گفتم: يا اميرالمؤ منين عليه السلام در آن زمان خيرى نيست؟ فرمود: تمام خير در آن وقت است خروج مى كند قائم ما پس مقدم مى شود بر او هفتاد مرد كه دروغ مـى گـويـند بر خدا و رسول پس همه را مى كشد آنگاه جمع مى كند ايشان را بر يك امر. و نيز از جناب باقر عليه السلام روايت كرده كه فرمود هر آينه آزموده خواهيد شد اى شـيـعـه آل مـحـمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم! آزموده شدن سرمه در چشم به درستى كه صـاحـب سـرمـه مـى داند كه كى سرمه در چشمش ريخته مى شود و نمى داند كه چه وقت از چـشـم بـيـرون مى رود و چنين است كه صبح مى كند مرد بر جاده اى از امرما و شام مى كند و حـال آنـكـه بـيـرون رفـتـه از آن، و شـام مـى كـنـد بـر جـاده اى از امـرما و صبح مى كند و حـال آنـكـه بـيـرون رفـتـه از آن. و از جـنـاب صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: واللّه! هـر آيـنه شكسته خواهيد شد شكستن شيشه و به درستى كه شيشه هر آينه بر مى گـردد پس عود مى كند، واللّه! هر آينه شكسته مى شويد شكستن كوزه و كوزه چون شكست بـر مـى گـردد و چـنـان بـوده، قـسـم به خدا كه بيخته خواهيد شد و قسم به خدا كه جدا خـواهـيـد شـد و قـسـم بـه خدا كه امتحان خواهيد شد تا آنكه نماند از شما مگر اندكى و كف مبارك را خالى كردند.(4)
و بـر ايـن مـضـمـون اخـبـار بـسـيـار روايـت كـرده و شـيـخ صـدوق رحـمـه اللّه در (كـمـال الدّيـن) روايـت كـرده از اميرالمؤ منين عليه السلام كه فرمود: گويا مى بينم شـمـاها را كه گردش مى كنيد گردش شتر، مى طلبيد چراگاه را پس نمى يابيد آن را اى گـروه شـيـعـه. و نـيـز از آن جـنـاب روايت كرده كه به عبدالرحمن بن سيابه فرمود: كه چگونه خواهيد بود شما در آن زمان كه بمانيد بى امام هادى و بى نشانه، بيزارى جويد بعضى از شما از بعضى پس در آنگاه امتحان كرده مى شويد و جدا مى شويد و بيخته مى شويد.(5)
و نـيـز روايـت كـرده از سـديـر صـيـرفـى كـه گـفـتـم: مـن و مـفـضـل بـن عـمـر و ابـوبصير و ابان بن تغلب به خدمت مولاى خود امام جعفر صادق عليه السلام داخل شديم و آن حضرت را ديديم كه بر روى خاك نشسته بود و مسح خيبرى را در بـر داشـت كـه آسـتـيـنهايش كوتاه بود و از شدت اندوه واله بود و مانند زنى كه فرزند عـزيـزش مـرده بـود گـريه مى كرد مانند جگر سوخته آثار حزن و محنت در روى حق جويش ظـاهـر و هويدا بود و اشك از ديده هاى حق بينش جارى بود و مى گفت: اى سيد من! غيبت تو خـواب مـرا بـرده اسـت و اسـتـراحـت مـرا زايـل گـردانـيـده و سـرور از دل مـن ربـوده اسـت، اى سـيـد من! غيبت تو مصيبت مرا دايم گردانيده و محن و نوايب را بر من پياپى گردانيد و آب ديده مرا جارى كرد و ناله و فغان و حزن را از سينه من بيرون آورد و بـلاهـا را بـر من متصل گردانيد. سدير گفت: چون حضرت را با آن حالت مشاهده كرديم عـقـلهـاى مـا پـرواز كـرد و واله و حـيـران شديم و دلهاى ما از آن جزع نزديك بود كه پاره گردد و گمان كرديم كه آن حضرت را زهر دادند يا آنكه بليه عظيمى از بلاهاى دهر بر او حـادث شـده اسـت. پـس عرض كردم كه اى بهترين خلق، خدا هرگز چشم تو را گريان نـگـردانـد، چـه حـادثه اى تو را گريان گردانيده است و چه حالت روى داده است كه چنين مـاتـمـى گـرفـتـى؟ پـس حـضـرت از شـدت غـصـه و گـريـه و آه سـوزنـاك از دل غـمـنـاك بركشيد و فرمود كه من در صبح اين روز نظر در كتاب جفر نمودم و آن كتابى اسـت مـشـتـمـل بـر علم منايا و بلايا و در آنجا مذكور است بلاهايى كه بر ما مى رسد و در آنـجا علم گذشته و آينده هست تا روز قيامت و خدا آن علم را مخصوص محمّد صلى اللّه عليه و آله و سـلم و ائمـه عـليـهـم السـلام بـعـد از او گـردانيده است، نگاه كردم در آنجا ولادت حـضـرت صـاحـب الا مـر عـليـه السـلام و غـيـبـت آن حـضـرت و طـول غيبت و درازى عمر او را و ابتلاى مؤ منان را در زمان غيبت و بسيار شدن شك و شبهه در دل مـردم از جـهـت طـول غـيـبـت او و مـرتد شدن اكثر مردم در دين خود و بيرون كردن ريسمان اسلام را از گردن خود كه حق تعالى در گردن بندگان قرار داده است، پس رقت مرا دست داده است و حزن بر من غالب شده است. الخبر.(6)
و از براى اين مقام همين خبر شريف، كافى است چه اگر تحير و تفرق و ابتلاى شيعه در ايـام غيبت و تولد شكوك در قلوب ايشان سبب شود از براى گريستن حضرت صادق عليه السلام سالها پيش از وقوع آن و بردن خواب از چشمهاى مباركش، پس مؤ من مبتلاى به آن حادثه عظيمه غرق شده در آن گرداب بى كرانه تاريك مواج سزاوارتر است به گريه و زارى و ناله و بى قرارى و حزن و اندوه دائمى و تضرع به سوى حضرت بارى جلاّ و علا.(7)
ثواب انتظار ظهور امام زمان عليه السلام
دوم ـ از تـكـاليـف بـنـدگـان در ايـام غـيـبـت، انـتـظـار فـرج آل مـحـمـّد عـليـهم السلام در هر آن و ترقب بروز و ظهور دولت قاهره و سلطنت ظاهره مهدى آل مـحـمـّد عليهم السلام و پر شدن زمين از عدل و داد غالب شدن دين قويم بر جميع اديان كـه خداى تعالى به نبى اكرم خود خبر دادده و وعده فرموده بلكه بشارت آن را به جميع پـيـغـمبران و امم داده كه چنين روزى خواهد آمد كه جز خداى تعالى كسى را پرستش نكنند و چـيـزى از ديـن نـمـانـد كـه از بـيم احدى در پرده ستر و حجاب بماند و بلا و شدت از حق پـرسـتـان بـرود چـنـانـچـه در زيـارت حـضـرت مـهـدى آل محمّد عليهم السلام است:
(اَلسـّلامُ عـَلَى الْمـَهْدىِّ الَّذى وَعَدَاللّهُ بِهِ الاُمَمَ اَنْ يَجْمَعَ بِهِ الْكَلِمَ وَيَلُمَّ بِهِ الشَّعَثَ وَ يَمْلاَءَ بِهِ الاَرْضَ عَدْلا وَ قِسْطا وَ يَنْجِزَ بِهِ وَعْدَ الْمُؤ مِنينَ).
سلام بر مهدى آن چنانى كه وعده داده خداوند بر او جميع امتها را كه جمع كنند به وجود او كـلمـه ها، يعنى اختلاف را از ميان ببرد و دين يكى شود و گرد آورد به او پراكنندگى ها را و پـر كـند به او زمين را از عدل و داد و انفاذ فرمايد به سبب او وعده فرجى كه به مؤ مـنـيـن داده.(8) و ايـن فـرج عـظـيـم را در سنه هفتاد از هجرت وعده داده بودند چـنانچه شيخ رواندى در (خرائج) از ابى اسحاق سميعى روايت كرده و او از عمرو بـن حـمـق كـه يـكـى از چـهـار نـفـر صـاحب اسرار اميرالمؤ منين عليه السلام بود كه گفت: داخل شدم بر على عليه السلام آنگاه كه او را ضربت زده بودند در كوفه پس گفتم به آن جـنـاب كـه بـر تو باكى نيست جز اين نيست كه اين خراشى است، فرمود: به جان خود قـسـم كـه مـن از شـمـا مـفـارقت خواهم كرد، آنگاه فرمود تا سنه هفتاد بلا است و اين را سه مرتبه فرمود پس گفتم: آيا پس از بلا رخائى هست؟ پس مرا جواب نداد و بى هوش شد، تا آنكه مى گويد پس گفتم: يا اميرالمؤ منين عليه السلام! به درستى كه تو فرودى تا [سال] هفتاد، بلا است پس آيا بعد از بلا، رخاء است؟ پس فرمود: آرى به درستى كه بعد از بلا، رخاء است و خداوند محو مى كند آنچه را كه مى خواهد و ثابت مى كند و در نزد او است ام الكتاب.(9)
و شـيـخ طـوسـى در (كـتاب غيبت) و كلينى در (كافى) روايت كرده اند از ابـى حـمزه ثمالى كه گفت: گفتم به ابى جعفر عليه السلام به درستى كه على عليه السـلام بـود كـه مى فرمود تا سنه هفتاد، بلا است و مى فرمود بعد از بلا، رخائ است و بـه تـحـقـيق كه گذشت هفتاد و ما رخاء نديديم، پس ابوجعفر عليه السلام فرمود كه اى ثـابـت! بـه درستى كه خداى تعالى قرار داده بود وقت اين امر را در سنه هفتاد پس چون حـسـيـن عـليـه السـلام كـشـتـه شـد، شـديـد شـد غـضـب خـداونـد بـر اهـل زمـيـن پـس بـه تـاءخـيـر انـداخـت آن را تـا سـال صـد و چـهـل پـس مـا شـما را خبر داديم پس شما خبر ما را نشر كرديد و پرده سرّ را كشف نموديد پس خداى تعالى آن را تاءخير انداخت و پس از آن وقتى براى آن قرار نداد در نزد ما (وَ يَمْحُو اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّالْكِتابَ) (10)
ابوحمزه گفت من اين خبر را عرض كردم خدمت امام جعفر صادق عليه السلام پس فرمود: كه به درستى كه چنين بود.(11)
و شـيـخ نـعـمـانـى در (كتاب غيبت) روايت كرده از علاء بن سيابه از ابى عبداللّه جـعـفـر بـن محمّد عليه السلام كه فرمود: كسى كه بميرد از شما و منتظر باشد اين امر را مـانـنـد كـسـى اسـت كـه در خـيـمـه اى بـاشـد كـه از آن حـضـرت قـائم عـليـه السـلام اسـت.(12)
و نـيـز روايـت نـموده از ابوبصير از آن جناب كه فرمود روزى: آيا خبر ندهم شما را به چـيـزى كـه قـبـول نـمـى كـنـد خداوند عملى را از بندگان مگر به او؟ گفتيم: بلى، پس فـرمـود: (شـَهـادَةَ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّه وَ اَنَّ مـُحـَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ) و اقرار به آنچه خـداونـد امر فرمود دوستى ما و بيزارى از دشمنان ما، يعنى ائمه مخصوصا و انقياد براى ايشان و ورع و اجتهاد و آرامى و انتظار كشيدن براى قائم عليه السلام؛ آنگاه فرمود: به درسـتـى كـه بـراى مـا دولتـى اسـت كـه خـداونـد آن را مـى آورد هر وقت كه خواست؛ آنگاه فـرمـود: هـر كس كه خوش دارد كه بوده باشد از اصحاب قائم عليه السلام پس هر آينه انتظار كشد و عمل كند با ورع و محاسن اخلاق در حالى كه او انتظار دارد پس اگر بميرد و قـائم عـليـه السـلام پـس از او خـروج كـنـد هـسـت بـراى او از اجـر مـثـل كـسى كه آن جناب را درك نموده باشد پس كوشش كنيد و انتظار كشيد هنيئا هنيئا براى شما اى عصابه مرحومه.(13)
و شيخ صدوق در (كمال الدّين) روايت كرده از آن جناب كه فرمود: از دين ائمه است ورع و عفت و صلاح و انتظار داشتن فرج آل محمّد عليهم السلام (14) و نيز از حضرت رضا عليه السلام روايت كرده كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: افـضـل اعـمـال امـت مـن انـتـظـار فـرج اسـت از خـداونـد عـز و جل. و نيز روايت كرده از اميرالمؤ منين عليه السلام كه فرمود: منتظر امر ما مانند كسى است كه در خون خود غلطيده باشد در راه خداوند.(15)
و شـيـخ طبرسى در (احتجاج) روايت كرده كه (توقيعى) از حضرت صاحب الا مـر عـليـه السـلام بـيـرون آمـد بـه دسـت مـحمّد بن عثمان و در آخر آن مذكور است كه دعا بسيار كنيد براى تعجيل فرج به درستى كه فرج شما در ان است.(16)
و شـيـخ طـوسـى رحـمـه اللّه در (غـيـبـت) از مفضل روايت كرده كه گفت: ذكر نموديم قائم عليه السلام را و كسى كه مرد از اصحاب ما كـه انـتـظـار او را مـى كـشيد پس حضرت ابوعبداللّه عليه السلام فرمود به ما كه چون قـائم عليه السلام خروج كند كسى بر سر قبر مؤ من مى آيد پس به او مى گويد كه اى فـلان بـه درسـتى كه ظاهر شد صاحب تو پس اگر خواهى كه ملحق شوى پس ملحق شو و اگر مى خواهى كه اقامت كنى در نعمت پروردگار خود پس اقامت داشته باش.(17)
و شيخ برقى در (محاسن) از آن جناب روايت كرده كه فرمود به مردى از اصحاب خـود كـه: هـركـه از شـمـا بـمـيـرد بـا دوسـتـى اهـل بـيـت و انـتـظـار كـشـيـدن فـرج، مـثـل كـسى است كه در خيمه قائم عليه السلام باشد، (18) و در روايت ديگر بـلكـه مـثـل كـسـى اسـت كـه با رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم باشد. و در روايت ديـگـر مـانـنـد كـسـى اسـت كـه در پيش روى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم شهيد گردد. و نيز از محمّد بن فضيل روايت كرده كه گفت فرج را از حضرت رضا عليه السلام سـؤ ال كـردم، حـضـرت فـرمـود كـه آيـا انـتـظـار فـرج از فـرج نـيـسـت، خـداى عـز و جـل فـرمـوده: فـَانْتَظِرُوا اِنّى مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ؛(19) شما انتظار بريد به درستى كه من با شما از انتظار برندگانم. يعنى انتظار بريد فرج مرا و من انتظار مـى بـرم آن وقـتـى را كـه بـراى ايـن مـصلحت دانستم كه آن وقت در رسد. و نيز از آن جناب روايـت كـرده كـه فـرمـود: چـه نـيـكـو اسـت صـبـر انـتـظـار فـرج، آيـا نـشـنـيـده اى قول خداوند را كه فرمود:
(فـَارْتـَقـِبـُوا اِنّى مَعَكُمْ رَقيبٌ) (20)، (وَانْتَظِرُوا اِنّى مَعَكُمْ مِنَ الْمـُنـتـظـريـنَ).(21) پس بر شما باد به صبر زيرا كه فرج مى آيد بـعـد از نـاامـيـدى و بـه تـحـقـيـق كـه بـودنـد پـيـش از شـمـا كـه از شـمـا صبر كننده تر بودند.(22)
دعا براى سلامتى امام زمان عليه السلام
سـوم ـ از تـكـاليـف، دعـا كـردن اسـت از بـراى حـفظ وجود مبارك امام عصر عليه السلام از شـرور شـياطين انس و جن و طلب تعجيل و نصرت و ظفر و غلبه بر كفار و ملحدين و منافين براى آن جناب كه اين نوعى است از اظهار بندگى و اظهار شوق و زيادتى محبت و دعاهاى وارده در ايـن مـقـام بـسـيـار اسـت يـكى دعايى است كه از يونس بن عبدالرحمن مروى است كه حـضـرت امام رضا عليه السلام امر مى فرمودند به دعا كردن براى حضرت صاحب الا مر عـليـه السـلام به اين دعا: اللهم ادفع عن وليك و خليفتك و حجتك تا آخر و من اين دعا را در (كـتـاب مـفـاتـيـح) در بـاب زيـارت حـضـرت صـاحـب الا مـر عـليـه السـلام نـقـل كـردم، و ديـگـر صلوات منسوبه به ابوالحسن ضراب اصفهانى است كه ما آن را در (مفاتيح) در آخر اعمال روز جمعه نقل كرديم، و ديگر اين دعاى شريف است:
(اَللّهُمَ كُنْ لِوَلِيِّكَ (فلان بن فلان و به جاى فلان بن فلان مى گويى) اَلْحُجَّةِ بْنِ الْحـَسـَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ فى هذِهِ السّاعَةِ وَ فى كُلِّ ساعَةٍ وَليّا وَ حافِظَا وَ قائِدَا وَ ناصِرا وَ دَليلا وَ عَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعَا وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلا).
مـكرر مى كنى اين دعا را در شب بيست و سوم ماه رمضان در حالت ايستاده و نشسته و بر هر حـالتـى كـه بـاشـى در تـمام آن ماه و هر قسم كه ممكن شود تو را و هر زمان كه از دهرت حـاضـر شـود مـى گـويـى بـعـد از تـمـجـيـد حـق تـعـالى و صـلوات بـر پـيـغـمـبـر و آل او صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم ايـن دعـا را و دعـاهاى ديگر نيز وارد شده كه مقا نقلش نيست هركه طالب است رجوع به (نجم ثاقب) كند.(23)
صدقه دادن براى حفظ وجود امام زمان عليه السلام
چـهـارم ـ صـدقـه دادن اسـت بـه آنچه ممكن شود در هر وقت براى حفظ وجود مبارك امام عصر عليه السلام، و چون هيچ نفسى عزيز و گرامى تر نيست و نبايد هم باشد از وجود مقدس امـام عـصـر عـليـه السـلام، بـلكه محبوب تر از نفس خويش كه اگر چنين نباشد در ايمان ضـعـف و نـقـصـان و در اعـتـقـاد خـلل و سـسـتـى اسـت چـنـانـچـه بـه اسـانـيـد مـعـتـبـره از رسـول خـدا صـلى اللّه عليه و آله و سلم مروى است كه فرمود: ايمان نياورد احدى از شما تـا آنـكـه بـوده بـاشـم مـن و اهـل بـيت من محبوب تر نزد او از جان و فرزند و تمام مردم و چـگـونـه چـنـيـن نـبـاشـد و حـال آنـكـه وجـود و حـيـات و ديـن و عقل و صحت و عافيت و ساير نعم ظاهريه و باطنيه تمام موجودات از پرتو آن وجود مقدس و اوصياى او است عليهم السلام. و چون ناموس عصر و مدار دهر و منير آفتاب و ماه و صاحب ايـن قـصر و بارگاه و سبب آرامى زمين و سير افلاك و رونق دنيا از سمك تا سماك حاضر در قـلوب اخـيـار و غـايـب از مردمك اغيار در اين اعصار حضرت حجة بن الحسن عليهما السلام اسـت و جـامـه صـحـت و عـافـيـت انـدازه قـامـت مـوزون آن نـفـس مـقـدس و شـايـسـتـه قـد معتدل آن ذات اقدس است پس بر تمامنى خودپرستان كه تمامى اهتمامشان در حفظ و حراست و سـلامـتـى نـفـس خـويـش اسـت چـه رسد به آنانكه جز آن وجود مقدس كسى را لايق هستى و سـزاوار عـافـيت و تندرستى ندانند لازم و متحتم است كه مقصود اولى و غرض اهم ايشان از چـنـگ زدن بـه دامـان هـر وسـيـله و سـبـبـى كـه بـراى بـقـاى صـحـت اسـتـجـلال عـافـيـت و قـضـاى حـاجـت و دفـع بـليت مقرر شده چون دعا و تضرع و تصدق و توسل، سلامتى و حفظ آن وجود مقدس باشد.(24)
تنبيه يكى از اولياءاللّه به دست امام زمان عليه السلام
پـنـجـم ـ حـج كردن و حجه دادن به نيابت امام عصر عليه السلام، چنانچه در ميان شيعيان مرسوم بود در قديم و آن جناب تقرير فرمودند چنانچه قطب راوندى رحمه اللّه در كتاب (خرائج) روايت كرده كه ابومحمّد دعلجى دو پسر داشت يكى از آن دو صالح بود او را ابوالحسن مى گفتند و او مردگان را غسل مى داد و پسر ديگر او مرتكب مى شد محرمات را؛ و مردى از شيعيان، زرى به ابومحمّد مذكور داد كه به نيابت حرت صاحب الا مر عليه السـلام حج كند چنانچه عادت شيعيان در آن وقت چنين بود و ابومحمّد قدرى از آن زر را به آن پـسـر فـاسـد داد و او را بـا خـود بـرد كـه بـراى حـضـرت حـج كند و وقتى كه از حج بـرگـشـت نـقـل كـرد كـه در مـوقـف يـعـنى عرفات جوان گندم گون نيكو هيئتى را ديدم كه مـشـغول تضرع و ابتهال و دعا بود و چون من نزديك او رسيدم به سوى من التفات نمود و فـرمـود: اى شـيخ! آيا حيا نمى كنى؟! من گفتم: اى سيد من! از چه چيز حيا كنم؟ فرمود: بـه تـو حجه مى دهند از براى آن كسى كه مى دانى، و تو آن را به فاسقى مى دهى كه خـمـر مـى آشـامـد، نـزديـك اسـت كـه ايـن چـشـم تـو كـور شـود. پـس بـعـد از بـرگـشـتـن چـهـل روز نـگـذشـت مـگـر آنكه از همان چشم كه به آن اشاره شد جراحتى بيرون آمد و از آن جراحت آن چشم ضايع شد.(25)
احترام هنگام شنيدن نام امام زمان عليه السلام
شـشم ـ برخاستن از براى تعظيم [هنگام] شنيدن اسم مبارك آن حضرت خصوص اگر اسم مـبـارك قـائم عليه السلام باشد چنانچه سيرت تمام اصناف اماميه ـ كثرهم اللّه تعالى ـ بر آن مستقر شده در جميع بلاد از عرب و عجم و ترك و هند و ديلم، و اين خود كاشف باشد از وجـود ماءخذ و اصلى براى اين عمل اگر چه تاكنون به نظر نرسيده و لكن از چند نفر از عـلمـا و اهـل اطـلاع مـسـمـوع شـده كـه ايـشـان ديـدنـد خـبـر در ايـن بـاب بـعـضـى از علما نـقـل كـرده كـه ايـن مـطـلب را سـؤ ال كـردنـد از عـالم مـتـبـحـر جـليـل سـيد عبداللّه سبط محدث جزايرى و آن مرحوم در بعضى از تصانيف خود جواب دادند كـه خـبـرى ديـدند كه مضمون آن اين است روزى در مجلس حضرت صادق عليه السلام اسم مـبـارك آن جـنـاب بـرده شـد پس حضرت به جهت تعظيم و احترام آن برخاست.(26)
فـقـيـر گـويـد: كـه ايـن بـود كـلام شـيـخ مـا در (نـجـم ثـاقـب) لكن عالم محدث جليل و فاضل ماهر متبحر نبيل سيدنا لاجل آقا سيد حسن موسى كاظمى ـ (اَدامَ اللّهُ بَقاءُهُ) در (تكمله امل الا مل) فرموده آنچه كه حاصلش اين است: يكى از علماء اماميه عبدالرضا ابن محمّد كه از اولاد متوكل است كتابى نوشته در وفات حضرت امام رضا عليه السـلام مـوسـوم بـه (تـاجـيـج نـيران الا حزان فى وفات سلطان خراسان) و از مـتـفـردات آن كـتـاب ايـن اسـت كـه فـرمـوده روايـت شـده كـه دعـبـل خـزاعـى وقـتى كه انشاد كرد قصيده تائيه خود را براى حضرت رضا عليه السلام چـون رسـيـد بـه ايـن شعر: (خُروُجُ اِمامٍ لامُحالَةَ خارِجٌ يَقُومُ عَلَى اسْمِ اللّهِ بِالْبَرَكاتِ).
حـضرت امام رضا عليه السلام برخاست و بر روى پاهاى مبارك خود ايستاد و سر نازنين خـود را خـم كـرد بـه سوى زمين پس از آنكه كف دست راست خود را بر سر گذاشته بود و گفت: (اَللّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ مَخْرَجَهُ وَانْصُرْنا بِهِ نَصْرَا عَزيزا، انتهى).
فصل ششم: در ذكر شمه اى از تكاليف عباد نسبت به امام عصر عليه السلام
- بازدید: 8131