90 « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»
ترجمه :
90. اى كسانى كه ايمان آورديد! جز اين نيست كه خمر و قمار و بت هاى كفار و مشركين و ازلام ، كه تعبير به بخت آزمايى مى كنند، رجس و خبيث و حرام است، از عمل شيطان است. پس اجتناب كنيد از او، باشد كه رستگار شويد.
تفسير :
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» خطاب به خصوص «مؤمنين» از جهت اين است كه غير مؤمن ولو اجتناب از مذكورات بكند رستگار نخواهد شد.
«إنَّما» براى اين است كه اين مذكورات ، جز رجاست و خباثث و حرمت چيزى ندارند.
[معناى خمر]
«الْخَمْرُ» در اصل به معنى پوشاندن است و لذا مقنعه كه زنها بر سر مى كنند چون صورت و سر را مى پوشاند خمار گفتند.
و «خمر» عقل را مى پوشاند و فرق بين مخمور و مجنون اين است كه مجنون عقل ندارد، مثل اعمى [= نابينا] كه چشم ندارد و مخمور عقلش مستور و پوشيده مى شود ، مثل بصير كه چشمش را ببندند؛ در واقع سرپوشى است روى روشنايى عقل گذارده مى شود و تعبير به سكر مى كنند.
[ اقسام خمر و حرمت آن ]
و در حديث از رسول اكرم صلى الله عليه و آله است كه فرمود : خمر از نه چيز گرفته مى شود، از عسل كه آن را تبيع گويند و از انگور و از كشمش و از خرما و از گندم و از جو و از ارزن و سلت كه جو پوست كنده است[1] و فعلاً موسوم است به آب جو. مخفى نماند كه اين مذكورات هشت است و محتمل است كه نهم عرق باشد يا نبيذ. و بالجمله ، هر چه سكر بياورد. و حرمت آن از ضروريات دين اسلام و نص قرآن ، بلكه مستفاد از اخبار است كه در تمام شرايع حرام بوده و كليد درب تمام معاصى است و «شارب الخمر كعابد الصنم»[2] و از شراب بهشت ممنوع است. و مضرات روحى و جسمى آن مشهور و كتاب هايى در اين باب نوشته شده و حدّ شارب الخمر هشتاد تازيانه است.
[ حرمت قمار و بتها و بخت آزمايى ]
«وَ الْمَيْسِرُ» ؛ قمار است و آن چهار قسم است با آلات معدّه از براى قمار و بدون آلات به قصد برد و باخت كه مقامره گويند و بدون قصد و از گناهان كبيره است و اشتغال ذمّه مى آورد و برنده بايد رد به صاحبش كند و وارد شدن در مجلس قمار حرام است ، حتى بعضى از علما نماز در آن مجلس را هم باطل مى دانند.
«وَ الْأَنْصابُ» ؛ بتهاى مشركين كه آنها را مى پرستيدند و هر بتى را به نامى مى خواندند كه ساختن آنها و بيع و شراء آنها حتى مواد اصليه [= اوليه] آن ، مثل خشب [= چوب] به شرط ساختن بت حرام است ، چنانچه بيع آلات قمار ، مثل نرد و شطرنج و آس و گنجفه و ساير آلات قمار ، حتى بيع انگور به قصد شراب درست كردن حرام و سحت[3] است و مالك ثمن نمى شود ، حتى واجب است شكستن آلات قمار و ساير ملهيّات و بتهاى مشركين را.
«وَ الْأَزْلامُ» نوعى از بخت آزمايى بود كه در جاهليت معمول بوده و آن اين بود شترى را ده نفر ابتياع مى كردند و ميان خود به تفاوت بليتها تقسيم مى كردند و ده بليت هر كدام به نامى نوشته مى شد. فد يك سهم داشت، تواَم دو سهم، رقيب سه سهم، حلس چهار سهم، نافس پنج سهم، مسيل شش سهم، معلى هفت سهم، و اين هفت نفر ثمن شتر را نمى دادند و ثمن آن در عهده سه نفر ديگر كه به نام منيح و سفيح و وغب بود هر كدام يك سوم ثمن را مى دادند و سهمى از شتر نداشتند و اين ده بليت را در خريطه مى انداختند و به دست يك نفر كه وثوق داشتند او يك يك را به نام يك يك اين ده نفر بيرون مى آورد و اين به عين مشابه همين بليت بخت آزمايى است كه امروز در تمام كشور معمول است[4].
«رِجْسٌ» ؛ نجس و خبيث است «مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» در آيه بعد مى آيد كه شراب و قمار و بت پرستى و بخت آزمايى هر چهار به القا و تعليم شيطان بوده.
«فَاجْتَنِبُوهُ» خطاب به مؤمنين كه بايد از اين چهار كاملاً دورى كنيد حرام است. «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» ؛ پس كسى كه مرتكب اين اعمال شنيعه [= زشت] بشود رستگارى ندارد ، مگر به توبه و اداى حقوق و رد به صاحبانش بايعِ[= فروشنده] خمر ، ثمن آن را بايد رد كند به مشترى، برنده قمار به بازنده، بايع آلات قمار و بتها به خريدار، برنده بخت آزمايى به صاحبان بليت و اگر آنها را نمى شناسند يا دسترسى ندارند از جانب آنها صدقه دهند و احتياطاً به اذن مجتهد باشد ؛ اميد است رستگار شوند.
**************************************************
[1] . مجمع البيان : ج3 ، ص370 و نورالثقلين : ج2 ، ص285 ، ح345 .
[2] . شراب خوار همچون بت پرست است. من لا يحضره الفقيه : ج4 ، ص354 و بحار الأنوار ، ج74 ، ص47 با اندكى اختلاف .
[3] . براى اطلاع از معنى اين كلمه ر.ك : همين جلد ، ص335 ، ذيل تفسير آيه 42 همين سوره.
[4] . پيش از انقلاب شكوهمند اسلامى ايران ، مانند برخى از كشورهاى ديگر بعضى از شركتها برگه هايى، تقريباً در اندازه اسكناس مى فروختند و صاحب شركت متعهد مى شد كه به قيد قرعه به دارندگان اين بليتها جوايزى بپردازد. ر.ك : تحرير الوسيله : ج2 ، ص619.